2777
2789

شرایطم رو بگم: من سومین بچه رو ناخواسته باردارم 4 ماهمه البته هنوز کسی نمیدونه حال روحی بدی دارم. کارمندم. بچه دومم یکسالشه  که شب ها اصلا نمیخوابه .همسرم ساعت 9 شب میاد خونه و فقط پنج شنبه بعدظهر و جمعه ها پیشمه اونم بیشتر وقت ها  از صبح میریم خونه مادر شوهر تا شب.

کلا یک مشکل با خانواده شوهرم دارم بقیه چیزها رو به اختلاف فرهنگی میبخشم ولی این مشکل 11سال زندگیم رو در بر گرفته و هنوز نمیتونم کاری کنم.



فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  

شب یلدا شد من به خاطر شرایط روحی و جسمیم حالم خیلی بد بود روزش هم با برادرم مشاجره داشتم کمرم یهو پیچ خورد و حالم خیلی بد بود. شوهرم هم به خاطر جابجایی و اینکه قراربود جاش تو شرکت عوض شه حوصله نداشت. من بچه ها رو فرستادم پیش براردرم اینا که بچه هام شب یلدا داشته باشن. مامان همسرم زنگ زد و گفت منتظریم نمیاین و همسرم توضیح داد که حوصله نداره و تو نشان زده 2:30 راهه تا کرج و با بچه کوچیکمون که اصلا تو ماشین نمیشینه نمیتونیم بیایم . خواهرش گوشی رو گرفت برای اون هم توضیح داد آخه تولد پسر خواهرش بود و براش کیک خریده بودن  دعوتی نبودیم  ها خونه مادرش کیک خریده بودن. ساعت 5 بود. گوشی رو دادن به من و دوباره از من پرسید باز توضیح دادم و خواهرش با یه لحنی گفت ساعت 11 شب را بیفتین اونموقع که دیگه ترافیک نیست. من به همسرم گفتم پاشو بیا بریم خواهرت ناراحت شده من که پدر و مادرم شب یلدا ندارن بریم اونارو خوشحال کنیم ایشالا که خدا خودش مارو خوشحال کنه . شوهرم گفت من نمیام حوصله ندارم و با اصرار من راهی شدیم و  یک سینی آجیل تزیین کردم و  رفتیم . من ادرار 24 ساعته داشتم و آزمایشگاه یه ظرف بزرگ بهم داده بود که توش ادرار کنم. اونم با کلی خجالت برداشتم که ببرم . خلاصه ساعت 10 رسیدیم و من با کمردرد تا ساعت 2 شب نشستم خیلی هم عذرخواهی کردم برای اینکه شامشون رو دیر خوردن و من نتونستم کمک کنم. ساعت 10 صبح جمعه بیدار شدم آزمایشگاه گفته بود ادرار رو باید تموم شد بیارین . ما هم بعد صبحانه شرایط رو توضیح دادیم و برگشتیم خونه. وقتی رسیدیم خونه شوهرم زنگ زد که بگه ما رسیدیم.


فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  

خواهرشوهرم گفت تصویری بگیرید و به شوهرم گفت کدوم آزمایشگاه جمعه بازه؟ شوهرم توضیح داد که بیمارستانه و زن من چون کارمنده گفتن اشکال نداره جمعه بیاره. چون نمیتونه یه دبه ببره با خودش شرکت و جلو همکارا ادرار جمع کنه. خواهر شوهرم گفت غیبت نشه ما گفتیم ما رو ول کردین برین خونه خانواده زنت عشق و حال. از قصد تصویری گرفته بودن که ببینن چه خبرع همسرم من رو نشون داد که داشتم سالاد درست میکردم و وضع خونه رو نشون داد و گفت ما اومدیدم خونه ولی باید این جا رو تمیز کنیم و گوشی رو داد به من بازم خواهر شوهرم پرسید و من گفتم عزیزم من باید بچه ها رو ببرم حمام اینجا رو تمیز کنم لباس ها رو اتو کنم برای فردا و خداحافظ و تمام. همسرم خیلی درگیر ذهنی بود و رفت خوابید منم بچه ها رو بردم حموم با خودم فکر کردم من 11 سال تمام عیدها اونجا بودم تموم روز مادرها تمام ...... چون مادرشوهرم همش گریه میکنه و میگه بمونید و نرید. من تمام تولدها براشون کادو و کیک خریدم دریغ از اینکه برام یک بار تولد بگیرن یا کادو بخرن. من باخونریزی بعد از زایمان رفتم اونجا یک هفته موندم چون مادرش خیلی وابسته است  تو حاملگیم یک بار هم کمک نکردن هیچی هیچی . ولی الان کمرم درد م رو میدونستن حال بد شوهرم بهشون گفته بود چند وقته حالم خیلی بده هیج جا نمیرم  رو گفته بودم . نمیدونید چقدر سخته ظرف ادرار رو ببری با خودت خونه مردم پر کنی چه حسه بدیه. قاطی کردم زنگ زدم خونه مادرشوهرم تشکر کردم برا شب یلدا گفتم گوشی بده خواهرشوهرم و بهش گفتم میشه این تلفن رو یادداشت کنی و وقتی نوشت گفت برای چیه و من گفتم این تلفن بیمارستانه زنگ بزنید بپرسید تا خیالتون راحت شه. برادر شما ساعت 9 شب میاد الان خوابه و من همیشه دست تنهام از کسی توقع ندارم ولی برام مهمه شرایطتم درک شه. خواهرشوهرم گفت دستت درد نکنه بچه های برادرم رو نگه میداری گفتم بچه های خودم هستن انتخاب خودمه و منتی ندارم روی کسی. خیلی مودب گفتم من تولد بچه برادرم نرفتم بچه خواهرم سرش شکست رفت اتاق عمل نرفتم ولی خونه شما اومدم و خلاصه خداحافظی  کردیم. همسرم بیدار شد بهش گفتم و گفت خوب کاری کردی. گفتم الان مامانش زنگ میزنه از دلم در میاره ولی انگار نه انگار.


فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

دوروز بعد زنگ زد و من سریع گفتم موبایلم زنگ میزنه ببخشید و تلفن رو دادم شوهرم. این جمعه رفتیم مفتح لباس بارداری بخرم و نرفتیم مامانش زنگ زد همسرم داشت رانندگی میکرد جواب نداد و همیشه بعدش من بهش یادآوری مبکردم زنگ بزنه ولی منم هیچی نگفتم و دیگه زنگ نزدن اگه حالت عادی بودده بار زنگ میزدن کجایین. بیاین.  اصلا از رو محبت نیست فقط وابستگیه. همش میگن اونجا باشین. من یادم نمیاد تا حالا 4 روز اول عید جای دیگه باشم. تعطیلات ها هر مراسمی. همش اونجا بود میگن از چهارشنبه بیاین تا جمعه. حق ندارم تولد بچه های خواهر و برادرم برم یا پیش اونا باشم همش خونه خودشون. میگن فقط ما. پدر و مادر پیدرم دو تا بچه ها رو نگه میدارن میگن وظیفه است. همش میگن خانواده من باید برای پسرشون ماشین بخره خونه بخره و .... اونا فکر میکنن تازه بهم خیلی لطف دارن که مثلا عیدها نمیگن بیا خونه تکونی یا شب یلدا نمیگن میز مارو بچین و...... کلا عروس  و خانواده نقش حمال داره. اینا مهم نیست دیگه بعد 11 سال مدیریت کردم ولی اینکه خونشون میریم و میخوایم برگردیم اختیار خودمون رو نداریم خیلی بده. مامانش میزنه زیر گریه میگن کجا میرین .تا شب بمونین بعد برین نمیگن این بدبخت ها فقط یه جمعه با همن . اینا میخوان برن سرکار صبح . شوهرم اگه یک هفته نرم وسط هفته میره سر میزنه. اون دفعه4 بعدظهر خونشون بود ساعت 6 زنگ زدم حالم خیلی بده تو رو خدا بیا. ساعت 11 شب اومد خونه. به مامانش اینا گفته بود حالم بده ولی اونا گفته بودن خانوادش هستن.

ببخشید خیلی حرف زدم دلم پر بود. میشه راهنمایی کنید که من روز مادر چی کار کنم و چه جواب خوبی بهشون بدم انگار این 11 سال محبت راه گلوم رو بسته . میخوام روز مادر نرم ولی شوهرم گناه داره خودم هم آدمی نیستم که بتونم اینجوری باشم. من میگم بالاخره محبت جواب میده ولی 11 سال جواب نداد. البته خدا بهم جواب داده. میخوام یه حرفی بزنم که دلم آروم بگیره.



فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  
چرا میرید خونه ی مادر شوهر؟ بمون خونه به کارات برسه استراحت کن

1000 بار زنگ میزنن همسرم. نمیدونم احمق بودم میگفتم خوبی کنم فردا عروسم بهم خوبی کنه.

فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  
1000 بار زنگ میزنن همسرم. نمیدونم احمق بودم میگفتم خوبی کنم فردا عروسم بهم خوبی کنه.

مگه به این چیزاس خوبی وقتی فایده داره که طرفت درک کنه اصلا بهش خوبی کردی اینا که درکی ندارن پس لایق اون خوبی خالصانه نیستن

عزیزم چقدر اشتباه کردی تو 11 سال

خانواده خودت چی؟

هرچیزی حدی داره چطور دختر خودش اونحاست

توام دختر خانواده ای هستی

من باشم روز مادر میرم خونه مادر خودم میگم از قبل دعوت بودیم

⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜                   ⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️ 
خواهرشوهرم گفت تصویری بگیرید و به شوهرم گفت کدوم آزمایشگاه جمعه بازه؟ شوهرم توضیح داد که بیمارستانه ...

اسی تااینجا خوندم مقصررررر فقطططط خودتییییی وخودت

چرا از همون اول برخلاف میلت عمل کردی ؟ چرا همه مناسبتا رفتی اونجا؟؟ چرا وقتی اونا واست کادو نمیخریدن و بهت توجه نمیکردن باز صدتو براشون میذاشتی؟؟

مقصر شب یلدا هم خودتی

شوهرت گفت نریم میگفتی باشه چرا اصرار کردی بااون شرایطت؟؟

از این ب بعد خودتو درست کن 

اول اولویت راحتی خودت وهمسروبچه ها بعد بقیه

خوبی ک از حد بگذرد نادان خیال بد کند


چرا امضات کم رنگه  اینجانب از سال ۹۶ ب دلیل کاهش ناگهانی گربه ها ذائقم تغییر کرد و پیتزا رست بیف رو جایگزین کردم.نام کاربری قابل تغییر نیست دیگه  

همش میگم نکنه من زنگ زدم تلفن آزمایشگاه رو دادم اینا با خودشون گفتن دختره خواسته از دل ما در بیاره. ما از دستش ناراحت نباشیم. الان روز مادر چی کار کنم و چی بگم

فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  
عزیزم چقدر اشتباه کردی تو 11 سال خانواده خودت چی؟ هرچیزی حدی داره چطور دختر خودش اونحاست توام دخت ...

گفتم همسرم تک پسره و دلم میسوخت. هربار از این رفتارها میدیم و باز میگفتم اشکال نداره زندگی رو خراب نکنم


فاطمه جانم خداروشکر میکنم که هشت ساله من رو به عنوان مامانت قبول کردی  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز