مدتیه به فکر افتادم برنامه زندگیمو تغییر بدم
هنوز عملیش نکردم ولی میخوام ورزش رو بیارم تو زندگیم
نماز شب رو بخونم واسه آرامش روحی
یه سری کارا باعث شده از حال و هوای غم بیام بیرون یکیش اینه که خودمو دیگه باکسی مقایسه نمیکنم و پذیرفتم هر کسی با توجه به شرایطش پیشرفت و پسرفت میکنه دیگه خودمو سرزنش نمیکنم
یه چیز دیگه اینکه آدمای سمی رو از خودم دور کردم. آدمایی که با به رخ کشیدن داشته هاشون به من حس ناکافی بودن میدادن
وسواس فکری باعث شده همیشه بی دلیل بخندم یا گریه کنم . یه روز خیلی اتفاقی متوجه شدم همکارم بهم زل زده . هر چند اون لحظه غرق در کار بودم و اصلا فکر و خیال نکردم اما اون اتفاق تلنگری بود که به خودم بیام . با خودم فکر کردم نکنه اون روزایی که یهو لبخند میزدم یا حالتام عوض میشد اون متوجه شده . نکنه اون لحظه که بهم زل زد منتظر بود از من یه حرکت غیر عادی ببینه نکنه توی محل کار همه فهمیدن غیر عادی هستم؟ چون به شدت گوشه گیر و منزوی ام حالا اگه ببینن با خودم میخندم صد در صد پشت سرم حرف میزنن
یه جورایی این اتفاق باعث شد سر کار اگه فکرم بخواد مشغول بشه سریع به خودم بیام و اجازه ندم برم توی خیالات و سریع خودمو با کاری مشغول میکنم