شوهرم گفت مریضم نمیتونم بیام یلدا خونه بابات منم گفتم نمیرم بخاطر تو تنها نباشی با اصرار منو برد و من همش نگران تنهاییش بودم ساعت 10زنگ زدم بیاد دنبالم دیگه دلم نیومد بیشتر از این تنها باشه اخه گفته بود حالم خوب نیس جواب داد دورش شلوغ بود فهمیدم که رفته خونه داداشش و خواهراش اونجا بودن واسه شام😭 باور میکنی اصلا هزااار تیکه شدم من مادر شوهرم همش دنبال سوژس که بگه شوهرت باهات جایی نمیاد و نمیخوادت
برای دختر من ارثیه کلا باباش و خونواده ی باباش زود رنج و عصبی ان قبلاً شوهرم تو خیلی مسایل ساده به من گیر میداد الان دخترم دقیقا تو همون مسایل به شوهرم گیر میده منم میگم مثل خودته دیگه شوهرم هم با ذوق می‌خنده
[QUOTE=321738957]ای داد بیداد چقدر بد چقدر تلخ.... برای هرکسی یه جوری گند خورد خلاصه. حق داری ناراحت بشی این ...[/QUOTقلبم درد داره
راحت گرفته خابیده
چند بار گفت چته هیچی نگفتم
فک کرد بیاد بوسم کنه و بخابه همه چی حله
خاهر برادرا گند ميزنن ب زندگي ادم
دعوتش نکنید
والا به خدا انگار پشت سرش هم چشم داره اینقدر که حواسش به همه چی هس فک کن وقتی که گریه میکنه میخایم مثلا با کارتون حواسش رو پرت کنیم می‌ره سریع تلویزیون رو خاموش میکنه اسباب بازی میاریم که بازی کنیم همه رو پرت میکنه اونور خلاصه اصلا از خواسته ش نمی‌گذره یه ساعت هم محبت کنیم نازش رو بکشیم ادامه میده فقط بی تفاوتی جواب داده تا حالا براش
