دوستان من بچه خیلی دوست دارم ولی واقعا دلم نمیخواد مادر بشم و حس میکنم مسئولیت خیلی سنگینیه..شش ساله ازدواج کردیم و هیچ مشکلی تو زندگیمون نداریم ک بخوام نگران اون باشم چند وقته خانواده همسرم و مامان بابای خودم گیر دادن ک سنت میره بالا و بچه بیار…و حقیقتا انقدر بهم گفتن شاید بچه دار نشی اصن و مشکل داشته باشی ک کم کم دارم میترسم نکنه واقعا اینجوری بشه…بین ی دو راهی بزرگم کسی بوده ک فک کنه از عهده این مسئولیت برنمیاد و دوست نداره ب هیچ وجه مادر بشه ولی بعد اومدن بچه همه چی تغییر کنه؟🤦🏼♀️هیچ ایده ایی از اون حس مادرانه ندارم میترسم بعدا نتونم اونطور ک باید بچم دوست داشته باشم
چند سالته؟
ما هم این مشکلو داریم
البته خودمون بخاطر شرایط بدمون فعلا قصد نداریم
ولی خانواده هامون گیر دادن بهمون
دستای کوچولوشو تصور کن
منم نسبت به دومی اینطورم شرایط زندگی و شوهرم خوب نیس ولی انقد از سمت خانواده خودم و شوهرم تو فشارم که جرا بچه نمیاری بعد پشیمون میشی میترسوننم ولی خودم فکر میکنم نباید بیارم کاش اطرافیان میذاشتن ادم هرجور راحته و صلاحشو میدونه زندگی کنه انقد دخالت نکنن
من تا موقعی که بچمو بغل کنم حسه خاصی بهش نداشتم ولی بعدش دوست نداشتم ی لحظه هم ازش جدا بشم. اگه همه چی اوکی بیار از پسش برمیای و زندگی رنگه دیگه ای میگیره
بعد اومدن بچه سهله ،تو بارداری ت اولویتت هم میشه بچه ت.
اگه مشکلی ندارین اقدام کن دیگه.
مسئولیت که زیاد داره،دیگه خبری از اون بخور و بخواب های آسوده نیست😁ولی روزهات فوق العاده شیرین و پر انگیزه میشه
خواهر شوهر منم فکر شما رو کرد ۳۸ سالگی افتا. دنبال بچه با چند بار آی وی اف نگرفت چون ضعیف بود تخمک نمیدونم حالا دلیل کاملشو شوهرشو مرد بسیار خوبی بود گذشت تا دو سال پیش که خواهرشوهرم شدن ۴۵ ساله همسرش یادش افتاد بچه میخواد مهریه رو ریخت و طلاق داد گفت من بچه میخام میخام ازدواج کنم یا شما بمون یا مشکل داری طلاق چون من قبلا میگفتم بچه شما میگفتی نه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
14 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
