نمی دونم ازکجا بگم ما۳ تاخواهریم من ۲۳ ۲۲ ۱۲ من بچه اولم ۲ تا خواهر دیگم از نظر درس وهوش ازمن بالاترن همش قوربون صدقه اون دوتا میره واونارو بغل می کنه
وبمن محلم نمیده دوماهه قهریم هیچ حرفی نزدیم اما اصلا براش مهمم نیست باهم رفته بودیم دندونپزشکی جراحی داشتم ازشدت استرس پیش هرکسی میرفتم رنگ ازصورتم می پریدوتمام سلولهام میلرزید اونم جلوی یکی ازدندونپزشکها میگه بشین بیشعور اون یکی دندونپزشک هم بعد این که معاینه کردمی خواست بگه یه چیزی درمورد من بعد من به دکتر گفتم میشه به خودم بگید اونم(دکتره) با صدای بلند داد زد مگه نمی گم برو بیرون بالحن خیلی بد من شدیداً داشتم گریه می کردم ااما مامانم به دکتره چیزی نگفت
فقط وایساد نگاه کرد وکم مونده بود بره دست دکترم ببوسه واصلاً حال من براش اهمیتی نداشت
از اونموقع باهمحرفی نزدیم اما درصورتی که بااون دوتا دعوا کنه خود مامانم می ره منت کشی