یه دوستی با اصرارررر دعوتم کرد هی بهانه میآوردم
آخرش گفتم زشته قبول کردم
رفتم خونشون با کادو
سر ناهار یه سفره انداخت تو آشپزخونه! یه قابلمه کوچیک از اونا که برا سیسمونی نوزاد میذارن اش سر بدون کشک با یه تیکه بربری گذاشت وسط بازیه لیوان آب از شیر گفت بفرمایید
من دوسه قاشق خوردم به زور گفتم ممنون خیلی خوشمزه بود
بعد یه شیشه مربا آورد با بربری نون و مربا خورد
به شوهرم مسیج دادم که زنگ بزن بگو کار واجبی پیش اومده منو بیار بیرون از اینجا