بچه ها راهنمایب
من تیروییدمو عمل کردم یکی از فامیلای مامان همسرم ک خیلییییی بهشون نزدیکه ن بهم زنگ زد ن اومد دیدنم منم انتظار نداشتم ازش به هیچ وجه
الان خاهر اون خانوم ک من کلا یبار دیدمش و اصلا باهاش رابطه نداریم پاش شکسته
مامان همسرم زنگ زده برید بیمارستان عیادتش زشته.منم امروز گفتم بریم دیدنش ک گفتن مرخص شده
همسرم گیر داده بریم خونه داداشش عیادت
میگم بابا من نمیخام بیام واقعا اینهمه اصرار ب عیادت نمیفهمم اگه ام نرم دعوامون میشه چیکار کنم
اصلا دوس ندارم برم اخه هیچ ربطی ندارم بهشون اصلا
بنظر من برو ارزش دعوا و ناراحتی نرو
برو عیادتش بهشون با خنده بگو منم عمل کردم دوست داشتم شماهم بیاین ببینمتون ..شما احترامتو میزاری اونا خجالت میکشن..
شوهر منم همینه فامیلاش عین قوم مقول فقط موقع خوردن یادمون میوفتن عوضش ی اب جا ب جا شه خونشون میگه بریم عیادت زندایش دماغشو عمل کرده کلید کرده بریم عیادتش😐
حقیقت من باشم نمیرم. خیلی یه دنده ام.
ولی شما برو .
خودتو از چشم شوهرت ننداز.
همینارو به همسر و مادرشوهرت بگو
منم یه دایی دارم دائمی در حال دستور دادنه
ب مامانش ک حتما میرسونم اونقدم بی زبون نیستم میتونم دفاع کنم... ولی مشکل شوهرمه ک جدیدا با اینکه خیلی دوسم داره برگشته دیشب بهم میگه فک نکن این رابطه رو ب هر قیمتی حفظ میکنم اگه بخای یسری افراد و باهاشون در رفتو امد نباشی من نمیتونم ادامه بدم باهات
فقط بهش وابستم اینقد ازین حرفا زده حالمو بهم زده
دقیقا عین همین حرفو بهش میزنم میگه مشکل از توعه همه رو از خودت میرونی😐😐😐 همیشه مقصر منم
بعد میگه هیچ کس ب اندازه من دوستت نداره و فلان
میگم نمیخام اینجوری دوسم داشته باشی منو بخاطر همه مقصر میدونی حالمو بهم میزنه
