که ای کاش نمیرفتم هزار تا زخم زبون زد
بعد از ۱ ماه امشب رفتم روستا خونه مادرشوهرم
خونه هاشون قدیمی هس و ردیفی
تا رسیدیم گفت چایی براتون دم کنم ،شوهرم گفت آره
بعد مادرشوهرم به من میگه برو چایی دم کن بیار منم گفتم چشم الان میرم . بعد شوهرم ب من گفت نه خودم میرم هوا سرده سرما میخوردی .
یهو مادرشوهرم گفت نههه تو نریا بزار مریم بره 🤯
شوهرم گفت چرا . گفت تو سرما میخوری
بعد شوهرم گفت خب مریمم آدمه خودم میرم
مادرشوهرمم خاست ماست مالیش کنه گفت لباس مریم بیشتره در صورتی که من ی مانتو نازک تنم بود و شوهرم کت
آخرش هم شوهرم رفت
خیلی ناراحت شدم شوهرمم متوجه شد .
از اونطرف پسرم سرما خورده سرفه میکنه هی مادرشوهر ب من میگه شربت دادیش . دارو گیاهی دادیش . اخه مگ من دشمنشم ندم بهش . شوهرمم گفت مریم خیلی بهش میرسه خب بچس سرما خورده .
چرا اینطوره مادرشوهر من بدم اومد ازش حیف خوبیایی ک بهش کردم