2777
2789
عنوان

من با همسرم و خانوادش چیکار کنم؟؟؟

3697 بازدید | 161 پست

سلام من مدت ها خواننده خاموش بودم تازه عضو شدم و اینم بگم سوالم خیلی طولانیه از قبل تایپ کردم تند تند میذارم اجازه بدید همشو گذاشتم نظرتونو بدید ممنون و اینکه کامل که گذاشتم سوالی داشتید جواب میدم

ما حدوداً سه سال هست که ازدواج کردیم من فوق لیسانس دارم همسرم دیپلم خودش و خونوادش رفتارشون عالی بود قبل از عقد بعد که عقد کردیم رفتار خانواده‌اش عوض شد کلا اینم بگم حتی عروسی هم نیومدن اما همسرم همچنان خوب بود تا وقتی که عروسی کردیم رفتیم به شهری که خانواده همسرم هستند اونجا خونه اجاره کردیم خانواده همسرم باغدار هستن ما هم باغ داشتیم و همسرم در کنار اینکه به باغ سر می‌زد یه جای دیگه هم کار میکرد اینم بگم که چون تو یه شهر نزدیک خانوادش بودیم و من از خانوادم دور بودم خانواده‌اش خیلی دخالت می‌کردند و همسرم به خاطر اونا منو کتک می‌زد و مدام بهش زنگ میزدن بیا این کار بکن اون کار بکن اصلا نمیتونستن قبول کنن متاهل شده چون از بین بچه هاش فقط همسرم براشون همه کار می‌کرد و بقیه بچه ها سالی یه بار هم سر نمی‌زدن بهشون انقد این خانواده بخصوص باباش بداخلاق بود که کل فامیلاشون باهاشون قطع ارتباط بودن

و در حدی پیش رفتیم که کم کم می‌خواستیم طلاق بگیریم به خاطر حفظ زندگیمون همسرم گفت بریم یک استان دیگه زندگی کنیم باغ رو هم بزاریم برای فروش اومدیم این شهری که الان هستیم یک سال تلاش کردیم اما باغ فروش نرفت و همسرم اصلاً با خونوادش در ارتباط نبود نه به خاطر من به خاطر اینکه می‌خواست وقتی که باغ فروش رفت و پول دستمون اومد توی کاری وارد شدیم بخواد پیش اونا پز بده که ببینین من مثلاً تونستم

 متأسفانه باغ فروش نرفت بعد همسرمم تو این یک سال اصلاً سر کار نرفت و با فروختن یکی دو تا از وسایل زندگیمون جهیزیه من اجاره خونه رو می‌دادیم می‌گذروندیم تا حدی که من حتی مجبور شدم این اواخر موهامو به خاطرش بفروشم که تا بتونه کرایه خونه بده بعد همسرم این اواخر به خاطر یک کرایه خونه گیر کرد مجبور شد که از باباش پول بگیره و این شد سرانجام به رابطه دوباره‌اش با اون‌ها و

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

و اینم بگم که تو این یک سال که ما همش پیش هم بودیم و خانواده‌اش نبودن رابطمون خیلی خوب شده بود خیلی به هم نزدیک شده بودیم یعنی عالی شده بودیم دوباره رابطش با خونواده‌اش شروع شد و به بهونه گرفتن پول رفت شهرشون منم طبیعتاً رفتم پیش مامانم و گفتم بزار خوب اونم چند روز اونجا بمونه دلش تنگ شده از وقتی رفته اونجا دوباره اخلاقش عوض شده حباباش چون می‌دونه همسرم نقطه ضعفش پول هست و تنبل هم هست سهم الارثشو بهش نمیده و خورد خورد بهش پول میده و درعوض از همسرم باج میگیره اون پول تو دستش نباشه که به خاطر پول هر چیزی که اون گفت و ما انجام بدیم

همسرم که برگشت منو مجبور کرد چند روز بریم خونشون گفت بیا بریم خونمون اونا تغییر کردن رفتم خونشون به حدی اونجا رفتارشون با من بد بود که همون روز کارم به بیمارستان کشید بستری شدم قلب درد داشتم فشار خونم بالا بود و اینو میگم که بدونید که رفتارشون با پسرشون خوب شده بود اما با من خوب نشده بود اینکه همون موقع هم دیگه همسرم گفت که آره من دیگه نمی‌تونم اونجا کرایه خونه بدم باید بیایم اینجا زندگی کنیم بیایم تویه ساختمون با خانوادم زندگی کنیم که من گفتم نمیام به هیچ وجه گفت پس دوباره برگردیم اینجا خونه اجاره کنیم چون من نمی‌تونم رفت و آمد کنم برم بیام میخوام با بابام یه کار جدید راه بندازیم من گفتم در صورتی که مجبورم نکنی با خانوادت در ارتباط باشم قبول می‌کنم برگردیم 

اینم بگم که مثلاً اون یک سال من حتی به خاطرش نون خالی هم می‌خوردم مدت‌ها بود که هیچی نداشتیم بخوریم ولی به خاطر اینکه نمی‌خواستم زندگیمون از هم بپاشه و تنبلم بود قبول نمی‌کرد که بره سر کار همه چیو تحمل کردم و اونم همش بهم وعده وعید می‌داد که باغ که فروش رفت من خونه خریدیم می‌زنم به نامت ماشین می‌زنم به نامت ازت تشکر می‌کنم بخاطر صبور بودنت حالا همه اون حرفا رو یادش رفته

اینم بگم همسرم جوری هست که وقتی یه چیزی باباش میگه انگار که وحی هست و حتماً باید انجام بده بعد الان دوباره حرفشو عوض کرده امشب زنگ زده اینم بگم الان دو هفته هست اونجا هست بدون من و میگه که بابام گفته که مثلاً همه زمینا بفروشیم بریم یه شهر دیگه مثلا یزد زندگی کنیم یه خونه سه طبقه بگیریم با هم زندگی کنیم و یعنی با خواهر برادراشو اینا و من بهش گفتم که چرا خب پولو بده هر کسی هر شهری دوست داره زندگی کنه بالاخره سهم خودمون از باغ هست در واقع ولی همسرم ناراحت شد و گفت کاری نداری و من برم و گوشیو قطع کرد 

درواقع من و اون همه سختی تحمل کردم که مستقل زندگی کنیم و اینو مطمئنم که اگر که بریم و من به حرفاش گوش کنم و بریم اونجا باید قید زندگیمو بزنم همسرمم نمی‌تونم راضی کنم که بیخیال این چیزا بشه بیاد اینجا باز کار کنیم با همدیگه تا باغمون فروش بره قبول نمی‌کنه و منم فعلا اصرار نکردم چون می‌ترسم باز دوباره دعوا بشه و اینم بگم که من به شدت تو زندگیم با همسرم عداب کشیدم تا رابطمون با هم بهتر شد و الان از لحاظ روحی داغونم و بشدت استرسی شدم و توانایی اینکه الان باهاش قاطع برخورد کنم و ندارم فکرمم کار نمی‌کنه اینم بگم که اخلاقیات من و همسرمم کلاً با هم فرق داره من خیلی به کتاب خوندن به بحث‌های فلسفی موسیقی علاقه دارم به طبیعت به اینکه مدیتیشن به یوگا ولی همسرم کلاً اصلا کتاب خوندنو دوست نداره فقط میخواد منو یه آدم مذهبی بکنه در صورتی که خودش اینجوری نیست و رعایت نمی‌کنه بسیار کنترلگر و زورگو هست

فقط یه چیز مثبتی که بین ما وجود داره اینه که احساس می‌کنم که منو دوست داره(شایدم توهم منه)ولی احساس می‌کنم که دیگه در واقع رو یه بمب ساعتی نشستم که ممکنه هر لحظه زندگیمون منفجر بشه 

از یخ طرف با خودم میگم حالا که فعلا معلوم نیست چه کاری و کجا راه بندازن صبر کنم ببینم تصمیم چی میشه اون موقع واکنشی نشون بدم از یه طرف می‌ترسم که دیگه دیر بشه و ببینم که یه جایی هستم که مجبورم با خانوادش زندگی کنم چون می‌دونم اونا می‌خوان که همسرم پیش خودشون نگه دارن از هر ترفندی دارن استفاده میکنن و با اون خوب شدن با من خوب نشدن.

 حالا بگین که من چیکار کنم چجوری با این همسر رفتار کنم؟

 و اینکه اصلاً نمیتونم برم اونجا با خانوادش زندگی کنم چون که مطمئنم زندگیم نابود میشه حالا شما لطفاً خواهرانه بگید من باید چیکار کنم؟

تموم شد توروخداخواهرانه راهنماییم کنید نه من نه خانوادم سیاست نداریم بگید باید الان چیکار کنم ؟

سیاستی وجود نداره رک بگو دخالت های خانوادت باعث شد حتی منو کتم بزنی دقت کردی تو این یک سال منو نزدی یا دعوامون کمتر بوده ناراحتم شد شد بگو من کاری ندارم پدرت چی گفته تو باید تصمیم درست بگیری خونه جدا بگیر حتی شده اپارتمانی وکوچیک 

توي خونه پدريت توي چه سختي و منجلابي بودي ك بع اين چيزها تن دادي؟

همراهي با شوهر/تحمل روزاي نداري

يك حد و مرزي دارع..مرد بشينه توي خونه زنش نون خالي بخوره؟ موهاشو بفروشه؟؟

اي كاش خواهرم بودي جور ديگه بهت حرف ميزدم

💕

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز