2777
2789

جاریم نمیذاره دخترش بیاد خونمون 

دختر جاریم کرم پودر منو باز کرده بود مالیده بود ب تشک تختم منم وقتی دیدم عصبی شدم گفتم چی هست تو این اتاق هی میری اونجا رفته ب همه گفته منو بیرون کرد از اتاق بدون هیچ دلیلی 

منم شوهرم گف چرا بیرونش کردی دلیلشو گفتم شوهرمم ب برادرشوهرم دلیلشو گفته ک چرا بیرونش کردم از اتاق 

بعد جاریم فهمیده دیگه نمیذاره بیاد خونمون 

یبار شوهرم آورد بعد ۲دیقه جاریم زنگ زد گف ب بچم بگو بیاد خونه بعد خودم بردم دادم بهش در و ک بست با صدای بلند گف دیگه باید چجوری بیرونت کنن تا نری خونشون، مگه نگفتم خونه هر کی میری برو خونه ی اونا نرو، بعد رفته دست بچشو سوزونده مثلا چرا رفتی خونه ی اونا 

امروز شوهرم گف بچه رو آماده کن ببرم خونه مامانم اینا یکم بازی کنه برادرشوهرم سرخود بچمو برده خونه خودشون 

منم زنگ زدم ب جاریم گفتم میشه آراد و بدی بهم  شلوغ میکنه

، برادرشوهرم رفته ب شوهرم گفته زنت نذاشت آراد نیم ساعت با مونا بازی کنه مگه ما بچه رو میخوریم

تا اومدم خونه شوهرم گف باید هر گوهی رو بخوری  تو غلط کردی بچه رو از اونا گرفتی منم گفتم خوب کاری کردم برا زن خودش زبون نداره برا من داره 

بعد.... 

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عزیزم بچه ست کاش با عصبانیت باهاش رفتار نمیکردی

مخصوصا اینکه مادرش جاریت میشه

دوست عزیزم ممنون میشم تو تاپیک های غمگین من پست نذارید چون جوابی ندارم که بدم شرمنده♥ امیدوارم همیشه شاد باشید🌹

گفتم اون بچشو نمیذاره خونه ما بیاد تو چرا گذاشتی ببرتش 

گف هر کی خر باشه تو باید زودتر از اون خر بشی 

بعد میگه ب تو ربطی نداره تو حق نداشتی بچه رو ازشون بگیری برده بود با مونا بازی کنه 

بعدش شوهرم امروز ماشینش اومد قرار بود بریم بیرون داشتیم میرفتیم دیدیم ماشین دم در نیس شوهرم کلید یدکی رو داده ب داداشش اونم سرخود برداشته برده نگفته شاید اینا بخوان برن جایی شوهرمم ب کتفشم نیس میگه خوب برده ک برده 

از یه طرفی هم من شب پری شدم نوار نداشتم از مامانم گرفتم یدونه از دیشب تاالان عوض نکردم چون ندارم صبح گفتم گف یادم رف شب رفتنی بیرون میخرم الانم دارم میسوزمممم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

با احترام چقدر رفتار همگیتون بچگونه ست!

خوب ولشون کنید بچه اونا نیاد خونه شما بچه شما هم نره اونجا. چرا باید بچه ها با این مشکلات و لجبازیهای شماها بزرگ بشن. تمرکز کنید رو بچه خودتون که خوب تربیت بشه.

فقط آراد و مونا که چقد دلشون میخاد باهم بازی کنن😔

بچه های منم بازی کردن و دوس دارن حالا برعکس شما من و جاریهام مشکلی نداریم ولی مادر شوهرم تو خونه داداشا بچه ها رو دعوا میکنه که خونه فلانی و به هم ریختین😤

گفتم اون بچشو نمیذاره خونه ما بیاد تو چرا گذاشتی ببرتش  گف هر کی خر باشه تو باید زودتر از اون ...

دختر عفونت میگیری درش بیار ش،ورت پات کن

میشه رفیق برام دعا کنی ک ان شاء الله خدا از خطام بگذره و یکبار دیگ افتخار نوکری ذریه حضرت زهرا رو نصیبم کنه ❤️🥺

زنمو اخری من طبقه پایین پدر بزرگم بود اخر هفته ها میرفتیم خونشون مادربزرگم مریض بود ما بچها باید ساکت مینشستیم برای همین میرفتیم خونه زنموم اونم خدای سیاست بود ولی با بچها خو میگرفت در اتاقشو قفل میکرد میومد تو حال باهم دیگه بازی میکردیم تا هممون از خنده نفس نفس بیفتیم چقدر خوش میگذشتم واقعا 

رو مبلای بنده خدا بالا بلندی بازی میکردیم 🤦‍♀️😂

خاطره خوب تو ذهنم گذاشته واقعا

.

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

معلمی

haniii333 | 15 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز