همسرم امروز صبح اومد در خونمون ک من عوض شدم تروخدا ی مهلت دیگ کلی گریه هرچی بخاد ب نامش میزنمو و اینا خانوادم گفتن ن
عصر داداشم زنگ زد بهش ک بهتره انقد اذیت نشیم و بیا جداشین
و اومد برا بار اخر ببینه و تموم
کلی گریه کردیم کاش انقدر خرابکاری نمیکرد و کار با اینجا نمیرسید
لعنت ب زندگییی
خيانت كرده لابد؟
قدیما طلاقم سنگینی خودشو داشت
یعنی چی تو بغل هم گریه میکردیم
مگه زورتون کردن جدا شید
چرا میخوای جدابشی؟
من از اول عقد کلی ضربه خوردم ،
ی بارم خودکشی کرد تو اوج بدهیاش اره اخلاقش خوب بود
حتی تعهد گرفتم بار دیگ بری جدا میشم بازم رف
بعد متوجه شدم اختلال تکانه ای داره ک خانوادش نگفتن و داره قرص میخوره و کنترل میشه
خیلی میترسم از ادامه دادن
