دقیقا همین کارو کردم بهونه پریودی اوردم گفتم شمابامادرت برو گفت سه تایی میریم گفتم رو کارت نوشته اقا و بانو ولی شما با مادرت برو بیشترم بهت خوش میگذره گفت من خاستم توی عروسی تنها نباشی گفتم تو باید بامن مشورت میکردی ک خانوم اصلا دوسداری تنهاباشی یا کسی همرات بیاد ولی بیشعورههه هیچوقتم درس نمیشه گف اوکی تنهامیرم بعدم دعوامون شد
منم مثل شمایم هرجارفتیم باخانوادش رفتیم فقط مسافرت تنهای بادوستاش میریم وگرنه هرجای دیگه خانواده اش بایدباشن ادم خسته میشه دقیقا خواهرشوهرکوچیکه منم مثل خواهرشوهرشماست من اولا جواب نمیدادم الان حدود۳ماه جوابشومیدم شدیدن هم ازچشمم افتاده
گفتم هزار بار گفتم میگه تو باهاشون مشکل داری تو شیطانی میخوای مارو از هم دور کنی
تاپیک قبلمو اگ بخونی متوجه میشی اون یکی از خوبی هایی بوده ک در حق خانوادش کردم
تعریف نمیکنم از خودم ولی بالاسری شاهده اینا حتی تولدای خودشونم یادشون نیس ولی من همرو یادمه و همیشه سنگ تموم گذاشتم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
