برای کودکی که میخوابید بی آنکه به فردا بیندیشد
برای کودکی که دغدغه اش کشف مکان خوراکی های پنهان شده در خانه بود
برای کودکی که حرف حرف خودش بود
برای کودکی که به راحتی گریه اش میگرفت و نازش خریدار داشت
برای کودکی که پول خردهای قلکش را به پدر و مادرش وام میداد
کاش میشد باز خوراکی های خانه را با خوشحالی کشف کنم
کاش میشد حرفم را کسی میشنید
کاش میشد راحت گریه میکردم و نازم خریدار داشت
کاش میشد دوباره قلکم را بشکنم و با ذوق و اشتیاق به پول های خرد داخل آن خیره شوم
چه کسی آن کودک را خواباند که سخت دلم برایش تنگ شده 🥀