خودت رو سنگین بگیر حضوری برو ببینش بگو چون دوست ندارم کینه و کدروت تو دلم بمونه و اوقاتم بیشتر از این تلخ بشه بابت اون حرفت واقعا بهم برخورد و ب من و برادرم توهین کردی و…
بگو حد و حریم خودت بدون احترام بذار تا احترام ببینی بعدم محلشون نده
می شه یه صلوات برای درست شدن کارم و ازدواج مناسب برام بخونی؟ در حال جوانه زدن برای بار هزارم .همه چیز از ذهن شروع می شه و توانایی این رو داره تو رو در خودش حبست کنه البته برای رسیدن به چیزی که می خوای می تونی تنظیمش کنی . در تلاش برای ساختن من بهتر
اینجور حرفا رو باید در لحظه جواب بدی تا بسوزن الانم از اشپزخونه بیرون نرو کلا خداحافظی هم باهاشون نکن اگه اومدن گفتن چرا بگو خوب مزدم رو دادین احترام نذاشتین احترام نمیذارم
یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨