سلام، تو تاپیکهای قبلی توضیح دادم چه گیری افتادم
طرف دیوانه م کرده،دیشب اومده از اول ماجرای قبلیش برام گفته تا آخرش، فقطططط این وسط من یه چیزی رو سماجت کردم،گفتم بایددد با خود دختره هم صحبت کنم،شروع کرده به گریه وزاری که این یه هرزه ی بی آبرو هستش برای خراب کردن من هر دروغی میگه،تو انتظار داری کسی رو که من نخواستم بیاد ازم تعریف کنه؟؟؟پیش هرکسییی خواستید تحقیق کنید ولی این بشر وخانواده ش به خون ما تشنه هستند بیخیالش شو
من شکم بیشتر شده ولی دیگه درمورد این موضوع با خودش حرف نمیزنم چون خیلیییی روانشناسانه میپیچونه منو