خیلی سال پیش ی سریالی میداد مرده رفته بود ی شهر دیگه کار میکرد زنه مشغوله بچه داری بچه داری خیلی اذیتش میکرد هر ماه نانه مینوشت هی غر میزد کی میای خسته شدم اعصاب ندارم و.... هیچ وقت همسرش جواب نامه هاش نمیداد اما پول میفرستاد بهشم خیانت نمیکرد
ی روز خیلی دلش برای همسرش تنگ سده بود ی نانه عاشقانه مثل روزای اول زندگیشون براش نوشت
هفته بعد مرده امد خونه گفت چقدر دلم برای این عاشقانه تنگ شده