2777
2789
عنوان

داستان سمیه زندگیه من😐

| مشاهده متن کامل بحث + 2115 بازدید | 82 پست

بعد ۶ ماه تلاش تصمیم گرفت بره سربازی و برای شب اخر کلی قسمم داد که برم ببینمش

و برای مامانم که گفتم گفت این بیچاره انقد برای تو چیز آورد یه تو راهی برای سربازیش ببر منم براش آجیل خریدم دادم بهش اونشب که باز انگار اون احساسی شد هرچی تلاش کرده بودم بیخیال شه هدر رفت.

رفت سربازی ازونجا بهم زنگ میزد دلم تنگه فلان بیسال یه دفتر خاطرات برده بود هرشب از دلتنگیاش نوشته بود🥺🤦🏻‍♀

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

من تو مدتی که این سربازی بود و نبود از طریق دوستم با یه نفراشنا شدم که خوشم اومد ازش و باهم دوست شدیم و بعد به اون بنده خدا گفتم تا بلکه بیخیال شه🙄

ولی نشد اینجا دیگه گریه زاری شروع شد و هرشب پیام میداد امیدوارم رابطتت بهم بخوره و بفهمی هیچکس اندازه من نمیخوادت

من بلاکش کردم از همه جا ولی با پیجای فیک شماره های مختلف پیداش میشد یامیومد درخونمون

یا مامانش زنگ میزد یا خواهرش تقریبا تا دم خواستگاری رفت ولی چون من سنم کم بود هم اون هم اینکه بیکاربود کلا مامانم رد کرد

بخدا واقعیته تو زندگیم فقط یه نفر عاشق شد اینجوری نگفتم ۴۰۰ نفر که الانم ک ازدواج کردم

من که نگفتم الکی میگی فقط زندگیت خیلی مهیجه😂

دوست دارم بدونم آخرش چی میشه پسره

🥞☕️✨️
اول یه چندروز حرفای معمولی میزد به بهونه های مختلف بعد یه روز گفت بریم بیرون دوتایی منم که خب کنجکاو ...

ان گریه زاری رو کجای دلم جا بدم😑😂😂

‏تو هر چقدر هم به یکی احترام بذاری در آخر اون اندازه فهمش با تو رفتار میکنه..

خدایی نمیدونم چرا رفتم سمت یه آدم بیریختو عوضی ازخود راضی🤣😂ولی ازون بیچاره بااین همه محبت فرار میکردم


دوسال من بااین آدم سمی دوست بودمممممم همون بیریخت خان ولی اون بیجاره همچنان دوسال به من پیام میداد کات کردی برگرد خواهش و التماس

و من جدی جدی رابطم تموم شد شایدم آهه اون بود چون یه ریز میگفت تو باید مال من شی یامن خودمو رابطتتو بهم میزنم😐ولی دلشم نمیومد میگفت اینکارو کنم از چشمت میوفتم

من نمیدونم وقتی نمیخواستیش چرا انقد رو میدادی بهش؟اجیل و بیرون رفتن و چت و ....به نظر خودتم بدت نمیومده

خدایا من به تو ایمان دارم شکرت به خاطر همه چی❤️🥰❤️ خدایا خودت به همه کمک کن حاجتای قلبارو بده❤️❤️ عزیز دل مامان امروز تاریخ ۱۴۰۳/۲/۳قلبتو دیدم تاپ تاپ می‌زد خداااایا شکرت شکرت شکرت

ان گریه زاری رو کجای دلم جا بدم😑😂😂

بخدا خیلی افسرده بود اصلا موجود عجیبی بود دقیقا بخاطر گریه زاری من حس میکردم خیلی بچس واقعا اون موقع سنش خیلی کم بود

من نمیدونم وقتی نمیخواستیش چرا انقد رو میدادی بهش؟اجسل و بیرون رفتن و چت و ....به نظر خودتم بدت نمیو ...

چون سنم کم بود تجربه ای نداشتم کنجکاو بودم اون موقع همش ۲۱ اینطورا بودم

خلاصه من کات کردم بعد دوسال

(ازین قضیه ها تااینجا فک کنم ۳سالی گذشت که این بدبخت به پای من بود)

واین آدم فوق احساسی بعد از۳سال از لج من رفت بایکی دوست شد چه دختر خوشگلیم بود 😅 منم خوشحال شدمممم گفتم آخ جون مبارکه بیخیالم شد

فکر میکرد من ناراحت میشم درصورتیکه خوشحال بودم بخاطرش.

و اخرسر طاقت نیاورد بعد یه ماه به دختره حقیقتو گفت و جداشد

به من پیام داد نتوتستم این عشق ۳سال تو دله منه.

بیا حالا که تو تنهایی منم تنهام شروع کنیم تو دیگه بعد ۳سال ازمن و حسم مطمن شدی دیدی که از لجبازیم نتونستم

خدایی نمیدونم چرا رفتم سمت یه آدم بیریختو عوضی ازخود راضی🤣😂ولی ازون بیچاره بااین همه محبت فرار میک ...

عین دخترخالم ک ی پسره (همکار ی شوهر خاله دیگم )عاشقش شده و بود و خالمم اونو میشناخت و میگفت مثه پسرمی بعد دخترخالم با دوستپسرش ازدواج کرد الانم  ک الانه میگه مادر (ب خالم میگه)دخترت مال منه مطمئنم زندگیش بهم میخوره میاد پیش من🤦‍♀️

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792