نه شوهر من بدون اینکه به من بگه همههههههه چیزو تعریف میکنه.آی بدم میاد آی بدم میاد.
حاضره بخاطر جلب محبتشون هررررکاری بکنه مرد گنده.
آخرشم همیشه پشیمونه.ولی بخداااا هیچ کدوم از خانوادش هیچی از زندگیشون نمیگن.مثلا مسافرت میرن باهم بعدها ما میفهمیم.
گردش میرن چند ماه بعد میگن.
تولد میگیرن هیچ شوهر منو آدم حسابش نمیکنن.
انقد زار میزنه پیششون اونام فکر میکنن ما گدا گشنه ایم.
بخدا همه جوره دارن ولی رو نمیکنن، مبارکشون باشه چون من اصلا بخیل نیستم.
ولی این مشورت بییییییجا با هر ننه قمری منو کفری میکنه.
میگم ننه قمر چون هیچوقت کمک فکری درستی نکردن،حسودن،حتی گاهی دیدم که شوهرم بخاطر حرفاشون پر شده
آخرشم یا پشت سرمون حرف درمیارن یا دعوا میکنن با شوهرم.
خونه قبلیمون که بودیم انقددددر زیر گوش شوهرم خوندن جات خوب نیست عوض کن.همیشه اعصابشو خرد میکردن.اومدیم محل مورد علاقه اون عوضیا.حالا اینجا تنهاتر شدم چون از این محله و فرهنگش متنفرم.هیچ کمکی هم نکردنا.فقط غر زدن و پرش کردن🥲