فردا تولد سی سالگیم هست شاید خیلی چیزها تو نی نی سایت دروغ باشه اما من دروغ نیستم دو تا پسر دارم در مشغله همش با این های دارم سر و کله میزنم هیچ وقتِ خالی برای خودم ندارم آخر شبا از خستگی میخواهم به خواب عمیق فرو برم اما مدام بیدار میشم از صدای گریه (مُنیب کوچولو یک ساله)دلم میخواست سی سالگی یه نویسنده بشم اما الان خانم خونه ام یه دنیا فیلم و کتاب خواندم که منتقد و روزنامه نگار بشم اما تو انتقاد های زندگی خودم گیر میکنم ..تمام تصورم از زناشویی تفریح و لذت بود اما تبدیل شده به عادت و ترس از شنیده نشدن و دیده نشدن این زن فردا به وقت اول شهریور سی ساله میشود ..کمی جملات و کمی صحبت نیاز دارم 🌱
و مدام ترس از آینده ای دارم که نمیدونم چه رنگی میشه