منم چندبار همین جمله رو گفتم که چرا بچه ها دیگه اینطور نیستن نشستم گریه کردم از دستش درکت میکنم
بعدش میگم خدایا شکرت
میترسم گلایه ام ناشکری باشه چیزیش بشه دیگه نمیتونم خودمو ببخشم میگم اینم آزمایش منه
امشب یه پسر ۷-۸ ساله دیدم از خیابون داشت میگذشت دستش تو دست پدرش
میخندید خیلی خوشحال بود انگار که با پدرش اومده بیرون
اما ... پاش می لنگید ، دهنش یکم کج بود ...فکرکنم تشنج کرده بود یا مادرزادی بود
دلم به درد اومد همون ثانیه به شوهرم گفتم ناشکری میکنیم ما...