سلام خانوما من یه دختر ۴ ساله دارم تا سه سالگیش توخونه پدرشوهرم زندگی کردم و بچم به اونا وابسته است ولی یکساله که به خاطر شغل نقل مکان کردیم به شهر دیگه که اونجا هیچ بچه ای همبازی بچه ی من نیست و خلاصه دختر من از خداشه نیاد اینجا...پدرشوهرم ادمیه که حرف باید حرف خودش باشه و من اصلا بلد نیستم مخالف حرفش حرف بزنم هردفعه میریم اونجا ازمون میخواد دخترمون همونجا بمونه ومن هردفعه مخالف بودم ولی جرعت نکردم بهش بگم به شوهرم میگم تو پسرشونی تو بگو اونم میگه من جرعت ندارم یعنی زیاد هم دوری دخترم براش مهم نیست چون به دوریش عادت کرده ولی من عادت نکردم و هم اینکه تنهام شوهرم میره سرکار این خیلی بده که یه مادر و بچه ازهم هردفعه به مدت بیست روز و یکماه دور کنی میخوام بهم یاد بدین چطور با زبون نرم بهش بفهمونم نمیخوام دیگه دخترم اونجا بمونه و باید هردفعه همرامون برگرده