سلام، من ده، یازده ساله که ازدواج کردم.
شوهرم خسیس و بی تفاوت هست... گاهی هم بدزبون .
شاغل هستم. اوایل منو ترغیب میکرد براش وام زیاد می‌گرفتم و ضامن خودش و خانواده ش میشدم.
سال ۹۸ خونه خریدم، سه دنگ به نامش... قسطهاش رو‌میده
مدام هم میگه ندارم.
اما هیچوقت چیزی از خونه برنداشته...
خلاصه اینو می‌خوام بگم:
دیشب خونه پدر شوهرم رفتم وضو بگیرم، حلقه مو درآوردم گذاشتم تو روشویی
دیگه از یادم رفت. ساعت ۸ و نیم صبح امروز بیدار شدم، یادم اومد
ادامشوبگو
ز زدم پدرشوهرم، رفت دستشویی رو نگاه کرد، گفت نیست. بازم میگردم
خلاصه پدرشوهرم و زنش خونه شون رو زیر رو کردن... منم همینطور
ساعت 11و‌نیم شوهرم بیدار شد.یعنی داشتم سکته می کردم. گفتم دوباره همه جا تحقیرم می کنه که آره ... حلقه طلا گم کرده و...
تا دیدمش، باورتون نمیشه چشمام سیاهی رفت نشستم
چقدر حرصم گرفت تا اینجا 😤
خب...
گفتم فلانی، انگشترم گم شده😢
دست کرد تو جیبش درآورد بهم داد
گفت رفتم دستشویی بابا، برداشتم که بهت بدم، یادم رفته
به نظرم یادش رفته بوده حسم اینو میگه
