مادرجونم (مامانه مامانم) یهو زنگو زد من خواب بودم
قدش کوتاهه صورتش نیوفتاد تو ایفون فکر کردم مامانمه دروباز کردم
بهش میگم چرا خبر ندادی میگه اخه شماها همتون سرکارین
خوبه خودش میدونه سرکاریم باز مثل بختک میوفته خونمون
گفتم اگه پشتدر میموندی چی میگه مینشستم همونجا تا بیاین درو باز کنین
خودم سرکار بودم تا عصر مامانم تا شب سرکاره
گفتم بخوابم پاشم یکم زبان بخونم ک این تشریفشو اورد مزاحم شد دیگه نمیتونم باید شام درست کنم
مامانم ساعت ۹ میاد از سرکار
مامان بابام جدا شدن من با مامانم دوتایی فقط زندگی میکنیم
شام حالا چی درست کنم بخوره؟؟؟ آسون و سریع باشه