۱.بخاطر بچه ها توی این زندگی که دارم بمونم. بدون عشق و احساس کلا. از خودم تماما بگذرم و تا آخر عمر همینطوری ادامه بدم که حتی دوس ندارم ۱ کلمه حرف هم با شوهرم بزنم.
۲.برم دنبال ساختن زندگی ای که بهم حس خوب و آرامش بده. که نمیدونم در اینصورت حس و حال بچه ها و آینده شون چی میشه.
.
.
شما باشین کدوم راه رو انتخاب میکنین؟
این طلب در تو گروگان خداست 🌼 زان که هر طالب به مطلوبی سزاست
ببر ولی معلوم نیست زندکی بعدیت همونی باشه که میخوای . ضمن اینکه ممکنه همسر آینده ت با بچه هات کنار نیاد . همه اینا رو باید بررسی کنی . حتی ممکنه همسر آینده خودش بچه داشته باشه و بچه ها با هم کنار نیان
2،بچه ها تو زندگی که مادرشون حال خوبی نداشته باشه و فضا و جو مثبت عاطفی تو خانواده نداشته باشند هم آینده خوب و آرامش ندارند؛ حداقل با راه دوم تکلیفت با خودت و تکلیف بچه ها روشنه.
وقتی به خاطر بچه ها بخواهی از خودت و عمرت بگذری ناخودٱگاه و غیر مستقیم این مسئله رو به بچه ها هم منتقل می کنی و یه حس و طرحواره گناه و عذاب وجدان در ذهنشون به وجود میاری حتی اگر خودت نخای.
دقیقاااا تو شرایط توام الان یه ماهی میشه بهشون زنگم نزدم اگه برگردم باید کلااا قید شوهرمو بزنم و فقط بخاطر بچه های بسوزم و بسازم در حالیکه هیییچ حسی دیگه بهش شوهرم ندارم از طرفیم بچه ها چن ساله دبگه بزرگ میشن و میرن پی زندگی خودشون اونوقت من چیکار کنم
من خودم معتقدم چونکه من بچه هامو آوردم ب این دنیا پس اول و آخر اونان ک مهمن و بخاطرشون هرررماری حاضرم بکنم
من عاشق نام خلیج فارسم ،خلیج همیشه فارس،ایران سرای ابدی من است دوستت دارم ایرانم مادرم،نموندی رو حرفخو نموندی بیمه اتکشت و آخری نهوندی،بیمه ادگو اری و براگردی چکه مه نشتم تو آخری نهوندی،چکاری اتکه وا دلم رفتیو تو اتکه ولم شکسته بودن ای دلم عزیزوم عزیزوم ،فاصله کفتن بین ما جدایی بودن سهم مادلتنگتم مه باخدا عزیزوم عزیزوم