دیروز با مامانم بدجور دعوا کردم و گفتم دیگ نمیرم خونش .ی دختر ی ساله دارم رفته بودم خونه مامانم اونم بعد ۵ ماه ب مدت ۲ ساعت داشتم وسایل قدیمی مو از اونجا می‌آوردم مثل عروسک و ... رفته بودم بالا نردبون دخترم ترسید شروع کرد ب گریه .مامانم هم بی تفاوت این گریه کردن حدود ۱ ساعت طول کشید و مامانم حتی برا ده دقیقه بلغش نکرد تا آروم بشه بعد بهش گفتم بغل کن گفت مردم ضامن بچه تو نیستن از من توقع نداشته باش
تا اینجا که مامانت خودخواهه
نه حق با شماست می تونست بچه رو اروم کنه
عزیزم محبت زوری نیست
اینجوری اگه یکمم محبت باشه ازبین میره
توقع نداشته باش
خیلی ازپدربزرگ مادربزرگها واقعاحوصله بچه داری حتی۱۰دقیقه ندارن
حق داری ناراحت بشی
شاید مادرت با این کار خواست بهت بفهونه که باید حواست به بچه ات باشه....ولی از طرفی هم خب باید نگه می‌داشت
۱ ساعت بچه ات گریه کرد؟بابا ایول داری
حرفش خوب نبوده بالاخره آدم از پدر بزرگ ومادر بزرگ بچه توقع محبت داره ،خب اگه خیلی دلت سوخت چرا خودت نیومدی بچه رو بغل کنی ؟
میخابوندیش بعد میرفتی وسایلت رو جمع میکردی
مامان منم اینطوریه. ولی من دیگه توقع ازش ندارم.
حق داری
مادرت ازت دلخوره؟
دیرمیری چرایا چرا وسایلتو داشتی میبردی ناراحت بود
چندین بار با لحن آروم گفتم ی ذره بغل کن برگشت با تندی ج داد
خب از نرده بون میومدی پایین
بعد از ۵ ماه رفتی خونه مامانت؟؟؟؟؟؟؟
بعد از ۵ ماه که رفتی هم داشتی وسایلت رو جمع میکردی.
از مامانت چه توقعی داری عزیزم؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
2 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
