الان بقدری از دستش عصبی ام حد و اندازه نداره
بهم گفت اماده شو قراره بریم مهمونی
از ۱۰ صبحه دارم به خودم میرسم
بعد زنگ زد که من تو اداره سرم شلوغه شیفت خورده بهم نمیتونم بیام منم الان با حرص نشستم دم پله 😢😭 کلی رسیده بودم به خودم اخه
یا خیلی خیلی ازین کارا که میکنه بدقولی هاش
جونم رو به لب رسونده