من دیروز ظهر بود فکر کنم تنها بودیم گفت گرسنمه برام یه غذای خوب درست کن
پاشدم با وجود پا درد شدیدی که داشتم براش مرغ سوخاری درست کردم و کلی قر و فر تزیین کردم براش
بعد من از صبح چیزی نخوردم به جز یه کیک کوچیک و آبمیوه
بعد الان بیدار شدم رفتم توی اشپزخونه چیزی ندیدم که بخورم دیدم یه جعبه پیتزا روی سطله
برگشتم رفتم توی اتاقش دیدم روی تختش دراز کشیده داره ساندویچ میخوره
نمیدونم چرا اعصابم خورد شده
دست خودم نیست😂😂