خیلی خیلی بده به خدا با اون متن من کلی غصه خوردم هنوزم که نزدیک یه ساله متنو خوندم یادمه
که طرف با چه سختی و شقتی سالها تو نوبت بوده بعد بچه اومده دستش اینجوری میکنه چون مثلا بچه شاید درسخون نشه شاید ناهنجار باشه شاید مثل همه بچه های دیگه بیش فعال باشه یا اصلا هر شرایط عادی دیگه ولی چون برا خودشون نیست سریع پا پس میکشن
من فکر میکنم اینا با بچه هم خون خودشون هم نمیتونن پدر و مادر نرمالی باشن
خب همه بچه ها یه سری بد قلبی و آزار دارن،همشون ممکنه بی ادبی کنن،درس نخونن و...مگه همه بچه ها مطابق میل پدر مادرن؟؟
فقط چون بچه خودشونو نمیتونن جایی پس بدن سرکوب و تحقیرش میکنن
دقیقا
کسی اعتراض میکنه میگم بچس خب درست میشه
میفهمم ممکنه آدم خسته بشه
چقدر مامان تو همین سایت گله میکنن که کم آوردن خسته شدن از دست گریه و نق و آزار بچه هاشون
اون طفلکا که دچار آسیب بیشتری ام هستن میدونم که صبوری و عشق بی نهایت میخواد
همون دیگه ببین من حتی یادمه تو یکیش نوشنه بود بچه رو اورده میگه این معلوم نیست بچه حروم... کدوم فلانیه
یعنی حتی همون اولش با خودشون و مسئله کنار نیومدن و اصلا نمیدونن دارن دست به چه کاری میزنن فقط میگن تحت شرایط احساسی بریم بچه از فلان جا بگیریم
هعی حداقل خداروشکر میکنم اینقدر سخت میگیرن که این موارد انگشت شمار میشن
حداقل اگه بچه مادر پدر نداره روانش سالم باشه خود بهزیستی تا 18 نگهشون میداره
دقیقااا
آخه مادر شدن سخت ترین کار دنیاست ما ساده میبینیمش یه شغل بدون مرخصی ۲۴ساعته تا پایان عمره که فقط از خوبیا و عشق و لذتش گفتن از خشم و درد و رنج و خستگیش نگفتن
ولی واقعا بنظرم شما از لحاظ فکری شایسته به سرپرستی گرفتن یه کودک هستید انشالله که بتونید تصمیم درست بگیرید
هرچند قبلش از لحاظ روحی هم باید خودتون و همسرتون آماده باشید
من احساس میکنم محیط بهزیستی هرچقدرم خوب باشه بچه نیاز به آغوش مادرانه داره
نمیدونم چرا انقد فکر کردن بهشون عذابم میده
اینکه کسی نباشه برات لالایی بخونه موقع خواب،یه خونه نداشته باشی واسه خودت و... خیلی برام دردناکه
امروز با همسرم شوخی کردم یه چیزی گفتم
برگشت به شوخی گفت با این زبونت بری یه بچه بیاری اونم بی تربیت میشه خب
گفتم دیگه نگو یه بچه بیاری،بگو جلو بچه مون اینو بگی بی تربیت میشه!!
یعنی هنوز هیچیییی نشده انگار دلم نمی‌خواد با این حرفا حس کنم بچه خودم نیست چه برسه بگم معلوم نیست بچه....کیه این ؟
