ما دو تا خواهر همدم مامانم بودیم خیلی دلتنگم واسه گذشته ها گاهی میگم کاش با همسرم ازدواج نمی کردم مامانم و تنها نمی ذاشتم،خواهر دیگم هم راه دوره،وای مامانم یه هویی تنها شد با دو تا مرد تو خونه بابام و داداشم که انشاءالله هر سه تاشون سالم و سلامت عمر طولانی داشته باشن،باشن،گافی افکار جدایی از شوهرم به سرم میزنه بیام دوباره بشینم ور دل مامانم ،با هم دعوا کنیم بحثمون بشه اما ازش دور نباشم