ماجرا از اینجا شروع شد که ما به زودی قراره بریم سفر؛ همسرم امروز زنگ زده حال مادرشو بپرسه بهش میگه فلان روز قراره بریم فلان جا؛ این خانم هم گفته که وای کاش منم باهاتون میومدم؛ دلم فلان سفرو میخوادو… همسرمم عذاب وجدان گرفته که آره می برمتون ولی الان نمیشه و …؛ این بار اولشم نیست ها؛ بارها شده خواستیم جایی بریم یا رفتیم، همین حرفو زده؛ بچه های دیگه ش خواستن هرجا برن بارها گفته! حالا چندین و چند بار بچه هاش بردن گردندون خانمو شهرهای مختلف؛ چندبار با ما با عزت و احترام رفته سفر! اینو که شنیدم از همسرم دیگه برای اولین بار شاکی شدم و به همسرم گفتم آخه چرا مامانت یه ذره دل گنده نیست که هر بار عذاب وجدان نده به ما و چرا راضی نمیشه ما هم خوش باشیم؟! مگه کم بردیمش گردوندیم؟! باور کنید بارها اومده چندین روز مونده خونه ما، انواع سفرهای یه روزه چند روزه، داخل شهر کلی گردش و …؛ حالا جناب همسر به حالا قهر از لحظه ای که اعتراض کردم رفته تو خودش؛ به منم گفت دهنتو ببند!!!! واقعا چرا آخه یه سری ها علاقه دارن تو زندگی بچه شون دعوا و فتنه بیندازن؟ اینهمه توقع چرا آخه؟ مادرشوهر و پدرشوهر من کارشونه؛ دایما به پسراشون حس عذاب وجدان رو در انواع زمینه ها القا میکنن و دایما توقع دارن؛ حالا خودشون دایما یکطرفه محبت میخوان و محبت کردن ندارن؛ هیچوقت یادم نمیره روز زایمان دختر دومم بوده من و همسرم بیمارستان بودیم؛ طفلی دختر اولم با اینا سر میز داشته نهار میخورده؛ بچه استرس داشته و بهونه میاورده؛ پدرشوهرم دعواش کرده و اشک بچه طفلی رو که پدر مادرش یک شبانه روز کنارش نبودن رو در آورده به جای اینکه بچه رو حمایت بکنه؛ دخترم بعدها گفت بهم خیلی غصه خوردم😔؛ کلا این مدلین! اه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
❤️ اگر میخوای خودتو بشناسی به خوبی نگاه کن که عاشق چه کسانی هستی و از چه کسانی متنفری، هر ادمی کپی کوچکی از معشوقه هاش میشه ❤️.تمام زندگیم این بود = محبت حضرت علی (ع)❤️زندگی خوب رو سلمان داشت که همه چی رو رها کرد و رفت به دامن علی پناهنده شد، زندگی خوب رو "جُوون" داشت، برده ی سیاهی که احتمالا باورش نمیشد "امیری حسین و نعم الامیر" ی که با شوق فریاد زد تا ابد با اشک و سوز تکرار بشه، زندگی خوب رو "بشر بن حارث" داشت که گذر امام کاظم(ع) به دم خونه اش خورد و از مجلس رقص و شراب، به مقامات عالی رسید، زندگی خوب رو اون شاهزاده ی رومی داشت که به شیرینی عشقی که تو قلبش حس کرد، ناشناس بین برده ها و کنیز ها رفت و توی شرایط سخت زندگی کرد ....توی این دنیا زندگی خوب فقط برای کسایی بود که طالعشون به امامشون گره خورده بود ❤️یا مبدل السیئات بالحسنات... طالع من رو هم به امام زمانم گره بزن ❤️
کاری نمیشه کرد عزیزم الا اینکه با سیاست همسرت تو مشتت بگیری که اونم کار سختیه کلا اینجور آدما پرتوقع ...
آدم اگه یه چیزی رو دوست داره کاش برای بقیه هم دوست داشته باشه و بالعکس؛ همه چیز یکطرفه که نمیشه؛ فکر کن میان خونه ما میگن شما زیادید تو ماشین جا نمیشیم؛ همسرم اینا رو میبره گردش خارج شهر من و بچه ها خونه میمونیم! اینجورین! متوقع شدید
خب لازمه بگید همیشه؟ ما همه مسافرتهامونو نمیگیم مخصوصا اگ کوتاه باشه بعد مثلا زنگ میزنن میگیم نیست ...
بارها خود من اصرار کردیم بردیم کلی سفر اینها رو؛ ولی توقع تموم شدنی نیست؛ تازه خواهر شوهرامم از اینا یاد گرفتن؛ اخیرا اینام میان! اصلا بساطی دارم! کارمون شده سرویس دهی؛ این همه سال گفتم پدر مادرن اشکال نداره وظیفه س؛ ولی دیگه خسته شدم؛ بچه های خودم بزرگ تر شدن؛ ما هم زندگی داریم والا