کاش میشد عکس بدم ببینی فقط
یعنی کف آشپزخونه انگار سال هاست کسی نیست
پریروز مامانم برا یه کار واجب اومده بود (وقتی دلش باشه و کار داشته باشه میاد) گفتم یچه خوابه بیدارش نکن من صبحونه بخورم برم کارامو بکنم
بیدارش کرد
بعدم گفتم کف آشپزخونه رو میخوام بشورم کسی نیست بچه رو نگهداره
با دنیایی از آشفتگی کارشو انجام داد
بچه بغل منو گذاشت رفت
ب بین من پسرم میذارم رو روک بازی میکنه کار میکنم خیلی وقتها غرغر میکنه باهاش حرف میزنم میخنده نگاه میکنم دوباره کار میکنم عادتش دادم که نون سنگک میخوره بااون میره جلو تلویزیون کارم تموم میشه جارو میکشم اونم میدوه دنبالش
فقط شکر کن خودت و بچه سالمین این نعمتی که ب تو داده هزاران هزار نفر منتظرشن ب عقیده من حاظرم 3 تا بچه نگه دارم ولی خودم باشم بچه هام
من تو وضعیتی بودم که خودم با نوزادم بقلش میگرفتم یک ماهش بود میرفتم نون میگرفتم میومدم دکتر مریضی بی خوابی خودم انجامش دادم حتی شوهرمم خونه نبود خودش یک یاری بود که اذیتتم میکردن ولی شکر خدا خودم بچه ام سالمیم
اولش که زن و شوهرها میدم یا دکتر میرفتم پدر و مادرها باهم میدیدم خیلی غصه میخوردم ولی ب خودم اومدم حتی دیدم این نقطه قوته ساعت خواب بچه خودم تنظیم میکنم کسی نیستش گیر بده بچه رو اینجور نگه دار یا اون جور نگه دار خودم تنها رفتم 2 ماهگی ختنه کردم آوردم نگهش داشتم خیلییی بهتره هییی یکی گیر بهت بده فضولی کنه
این روضه ها رو خوندم برات که ب خودت بیایی نگی مامانم فلان بسان مامانم حتی نمی تونست چند قدم راه بره تازه زایمان کرده بودم 15 روزم نشده بود سزارین خودم بچه مامانم بردم دکتر واسه پاش می بینی بدتر از توهم هست عاشق این بودم شبها که با کالسگه با پسرم میریم دور دور شب میومدیم 2 تایی میخوابیدیم بی منت
هعی خواهر
تاپیکت رو دیدم و داغ دلم تازه شد
بچه من دو ماه و نیمه
برای زایمانم مثل مهمون فقط یک ساعت اومد نشست و رفت
هر چی بهش گفتم حداقل دو سه روز بمون پیشم قبول نکرد
بهانه میاورد که مرغ و خروس تو خونه دارم و خر و گاو دارم.
بچم بعد از اینکه بدنیا اومد شیر نمی‌خورد
قندش افتاد و دوازده روز بیمارستان بستری بود.
دلم خیلی شکست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
38 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
