2777
2789
عنوان

چیزی شبیه ت.ج.ا.و.ز

| مشاهده متن کامل بحث + 16607 بازدید | 359 پست

منم حامله پنج ماهه بودم میرفتم بازار اول صب کوچه خلوت با موتور اومد از کنارم اول رد شد بعد برگشت اومد ب بدنم دست زد شروع کردم جیغ زدن و پرت شدم زمین ترسید رفت ولی دیگه از صدای همه موتورا میترسم و اصلا میبینم تمام تنم میلرزه 

میگم نکنه اشتباه کردم اصلا بروی خودم آوردم، 

نکنه باید رد میشدم و چیزی نمیگفتم. کسی هم نمیدید. 

شهرمون شهر خیلی بزرگی نیست. دیگه فکر کنم روم نشه برم اون مرکز خرید. 

کلا حس بدی دارم. لطفاً چیزی بگید آروم شم.


بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

آفرین حداقل از خودت دفاع کردی همین کافیه

روزی به خودت می‌آیی و میبینی هر چقدر برای  بودنش جنگیدی او برای نبودن تلاش کرد هر چقدر برای جای خالی‌اش جنگیدی او برای نیامدن تلاش کرد ... از یک جایی به بعد  میفهمی که باید کنار آمد با خودت با نبودنش با جای خالی‌اش با نخواستنش! از یک جایی به بعد باید بفهمی که هر چیزی با تلاش نتیجه میدهد الّا عاشقی!

باز دارید بحثو به حاشیه میبرید

شما چرا ریپ‌میزنی

داره از استارتر میپرسه

شماها چتونه میپرید وسط بعدم باعث دعوا میشید اخرشم تقصیرو میندازین گردن یکی دیگه

خدای مهربونم سیپورت.دوستِ مجازی جان توی یه تاپیکت موافقتم و توی یه تاپیک مخالفتم پس دعوا نداریم😁

میتونم کلی بدونم حجابت در چه حد ؟ همینطوری .....

به حجاب ربطی نداره .من با چادر بودم پسره قشنگ بغلم کرد هنوز یادم میاد عصبی میشم

دخترک له له کنان در حال رفتن به نانوایی بود .ادامسش رو تف کرد روی زمین .دم نانوایی دید اسکناسش نیست راه رفته را اینبار ارام برگشت روی زمین چشمش دنبال اسکناسش بود نزدیک ایستگاه اتوبوس اسکناس زیر پاشنه کفش خانمی بود ایستگاه شلوغ بود تا خواست جلو برود و به خانم بگوید پولم زیر پای شماس خانم سوار اتوبوس شد پول هم با کفش خانم رفت .اسکناس با ادامس به ته کفش خانم چسبیده بود 😐😐😐

چند روز پیش ی پسره ب بدن ی دختر خانم دست زده بود انصافا دختره شیر دختر بود با مشت ولگد پسره رو کبود کرد بهش میگفت بی ناموس بگو گوه خوردم پسره تکرار میکرد .بهش میگفت بگو دیگه از این غلطا نمیکنم پسره گنده با ترس ولرز میگفت غلط نمیکنم

در حسرت دیدار پدری ب سر میبرم ک آخرین بار دستش توی دستم بود ولبخند روی لبش خشک شد ومنو تنها گذاشت .از وقتی رفت منم خندیدن رو فراموش کردم میشه برای شادی روحش ی صلوات بفرستی.سپاسگزارم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792