اعتماد بنفسم اومده پایین چیکارکنم

اخه چجوری

رابطم با همسرم خوبه اما خانوادش یکم ازارم میدن چون من خانوادم طلاق گرفتن مادرشوهرم همش میگه تو مادر منداشتی بهت چیزی یاد بده مادرت تورو بدبخت کرده ی عیدی برا عید اولم هیچی نیاوردن شوهرم برام گوشواره گرفت برا تولدم مامانش گفت اونو دربیار بده من ک انگار منو پدرشوهرت برات گرفتیم ب شوهرم همش میگن ما نداریم کمکت کنیم واسه جعهاز همه چی و انداختن پای شوهرم تنها مامانش همش از جاری دیگم تعریف میکنه با بقیه عروسا حرف میرنه گرم میگیره تو جمع محلم نمیدن حالم بهم میخوره از همشون بخدا من همشون و کثل خانوادم عاشقانه دوس دارم ولی اینکاراشون دلمو شکسته اعتماد بنفسم اومده پایین خیلی

اول ازدواجم دایی جوونمو از دست دادم بعد خانواده همسرم زخم زبونا و بی احترامی هاشون شروع شد بعد همه چی دست ب دست هم داده ک افسردگیم بیشتر بشه

فدای مهربونیت بشم خوبی از خودته خانم. شوهرم وسر کوچیکه خانوادس مثلا خیلی دوسش دارن ک البته همش حمالشونه همشم از رو ظاهره کلا خانوادش سطح پایینن ولی من عادت ب لین چیزا ندارم مامانم همیشه کنارم بوده من چهارده سالم بود جدا شدن ولی مادرشوهرم میخواد از همه چیم ایراد بگیره چون میدونه ازم پایین تر هستن مثلا اتوکشیدن یاد منی ک 23سالمه میده من از وقتی عروس شدم شوهرم بخاطر شغلش ک شهرستانه خونه جدا گرفته منم میرم اونجا پیشش بعد از وقتی اومدم همش لباس با دست میشورم مامانش میگه باید بشوری تو زنی یموقع طلاق نگیری ما رسم نداریم😑چون مامان بابام جداشدن فک میکنه منم میخوام جداشم😑شوهرمم کلی باهاش حرف زده ولی فایده نداره

اره به شوهرم گفتم ولی نمیتونم همش بهش بگم اونم فک میکنه درست شده جلو شوهرمم خوبه فقط بعضی وقتا تیکه میندازه خودشو با من مقایسه میکنه منم میخوام کم برم خونشون شهرستانه شوهرم وقتی میره میگه توام بیا بزور😑مثلا میخواد درست کنه اما من دلچرکی شدم دیگه بقول شما نباید برم واقعنم قصد دارم کمتر برم وقتی میبینمش حالت بدی بهم دست میده الان جدیدا پدرشوهرمم قیافه میگیره برام 🥴بدبختیه😂میدونی من حرفامو که ناراحت بودم بهش رسوندم به خانم برخورده ک چرا اینجوری گفته برا عید ب من صد تومن داد من عید اولم بوده خب یا نده یا میدی یچیز ارزشمند یده منم دخترتم چ فرقی دارم با بقیه اخه اره من تقریبا بیشتر روزا پیش شوهرمم خانوادمم راضین چون راه دوره تو مسیر خطرناکه بریم بیایم