خو ب شوهرت بگو این مارموزای دو رو جلو تو ادا خوبارو درمیارن وگرنه از این خبراا نیست😂 ببین حتی اگ هم رفتی پیششون زیاد دم پرش نباش همش با شوهرت باش نتونه هیجی بگه بت ولی بگو خدایی سنی ازس گذشته تورو با خودش مقایسه میکنه فاز اینارو درک نمیکنم بخدا 😂😐
ب پدرسوهرت بگو ب اندازه کافی ای همسرت ضربه خوردم تو دیگه نههه😂😑 اینم تاثیرات زنشه ک روش گذاشته خدا میدونه شاید پشت سرت چیا بش میگه. بعد صدتومن چیه انصاقا الان با صدتومن نمیتونی دوتا چیپس بخری اینا اصن ارزش قائل نیستن برات برا همین تو احساس بی ارزشی بهت دست داده اینطوری اعتماد بنفست زیخته این تقصیر تو نیست ولی میتونی کنترلش کنی با کتاب خوندن و باور داشتن ب خودت و ارزشهات
ارزش و خانومی شما واضح و بی نهایته و مشخصه .
دل شکستن خیلی رنج آوره حق داری رنجیده بشی
بسپار به خدا و بذار اونا خودشون و مدیون شما کنن...فکر و ذهن و وقتت و تو گیر و دال انسان های بی معرفت نذار که فقط خودت اذیت میشی...برای آرامش خودت اصلا حرفا و عملاشون و نشنیده و ندیده بگیر و زندگیت و کن الحمدالله که با همسرت زندگی خوبی داری..و حتما حتما هدفمند زندگی کن تا کسی نتونه با زبان و رفتارش توهینی به شخصیتت کنه♥️🌼
میدونی خیلی مامانشو دوس داره از این بیشتر حرفی بزنم دیگه فک میکنه من از دستی میگم حالا یچیز دیگه بگم ک وقتی میریم شوهر من رفیق بازه منو میزاره خونه مامانش ایما میره پیش رفیقاش تا نصفه شب منم برا همین کم ارزش شدم ولی واقعا دیگه میخوام خیلی کم برم قبلا ادم بود هر دوروز بهش زنگ میزدم الان دو سه ماهه اصلا بهش زنگ نمیزنم حرصم درمیاد بهشون فک میکنم
اهاا میفمممم خیلی سختههه تنهایی و شوهرت نباشهه با اونا سروکله زدن و میفمم ولی الان دیگه بهت گفتم واقعا هیجی کم نداری خوبیات ارزشات اینارو یاد اوری کن ب خودت تو اگر اینطور نبودی ک همسرت انتخابت نمیکرد عزیزم اونام بزا تا دلشون میخاد بگن توم کم محلی کن بیشتر بسوزن 😁 ولی این مورد کتاب خوندن یادت نره منم میخام شروعش کنم
فدای شما عزیزم ❤️میدونی من ایمان دارم ب زمانبندی خدا ک دلی شکسته بد تاوان داره اما دلم نمیاد اونا رنجیده بشن بخصوص مادرشوهرم بخدا زنگ میزنه ب هکسرم بعضی وقتا ک مریضه اشکم میریره براش دلم میسوزه اما وقتی جواب دلم ک صافه باهاشون رو اینجوری میدن مهرشچن از دلم رفته فقط دوستشون دارم اما دیگه مهری ب دلم ندارن 🥺🙂
عشق و حال مجردیتو ببر مگه عاشق شی و لایقت باشه که ازدواج کنی من ازدواجم باعشق بوده و همسرمو عاشقانه میخوام ولی خانوادش هم دوس دارم مثل خانواده خودم اما زخم زبون دارن حوصلم سررفته از دستشون تازه امروز به شوهرم گفتم خودت تنها برو خونه مامان بابات گفت نه توام باید بیای بزور برد منو
آره میدونی چیه من اصن نمیتونم عاشق شم نمیدونم چرا مرد هراسی دارم اصن تصور این ک با ی مرد تو ی خونه دوز از خانواده برام سخته.ولی میدونی چیه تو ی پشتوانه خوب داری
بیخیال مادرشوهر همین ک شوهرت پشتت باشه و دلت رو قرص کنه کافیه اتفاقا مادرشوهرتم از همین میسوزه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
