یه مادربزرگ دارم که کلا دیدگاه قدیمی داره
هروقت من میام خونه مامانم
،چندروزکه وایمیستم مادربزرگم جوری بهم میفهمونه که نون خوراضافی هستی خونه پسرمن!
الان بخاطرشرایطم که آخرای بارداریمه اومدم خونه مامانم
مدام میگه خب بروخونتون بگو جاریتو مادرشوهرت بیان بالاسرت
یابه طعنه جلوجمع میگه بچه من دختر عروس کرده اما انگارنه انگار
پسرموعروسمو راحت نمیزارن!
چندین بار خانوادم باهاش برخوردکردن امابازم دل میشکونه
من مسیرم دوره ازخانوادمو اقوامم ،همسرمم کارش جوریه که نصف روزرو نیست گاهی شب کار وگاهی صبح کاره نمیتونم تنهابمونم
این موضوع خیلی عذابم میده احساس اضافی بودن میکنم گاهی ازپدرومادرمم خجالت میکشم
تازه به من میگه زایمان کردی به مادرت نگو بعدش بگو
که مثلامامانم اذیت نشه بخوادبیاد پیش من بمونه