واقعیتش من با یه پسری مدتیه حرف میزنم چند بارم که مامانم اینا فهمیدن تحت ازارشون قرار گرفتم خودشونم میدونن من چقدر اونو دوست دارم ولی بازم مخالفت میکنن چن بار هم موقع تلفنی حرف زدنی فهمیده مامانم ، باعث شدن یکم بینمون سرد بشه ولی درس شد هر شب باهاشون دهن به دهن میشدم حتی اسمشو با تیغ روی دستم به شکل وحشتناکی بریدم اونا هم دیدن اونو انقد دعوام کردن که نگو
همین امروز داشتم حرف میزدم باهاش بازم فهمید و دعوام کرد
نمی‌دونم چطوری مامانم رو قانع کنم میشه کمکم کنین یه راهی رو نشون بدین بهم 😭
تیغ؟؟؟😐
چند سالته؟
پسره هم دوستت داره؟
بگو خودش بیاد حرف بزنه با مامانت
یا بیاد ۷واستگاری و فعلا یه صیغه بخونین که حساسیت مامانت کمتر بشه
در کل کارهات خیلی بچه گونه بود
دیگه تیغ نیاز نبود
تیغ😐فکر نمیکنی اینکار خزترین کار دنیاس
توک باتیغ دستتومیبری ب بلوغ کامل نرسیدی
فکر کنم بهتره به حرف والدینت گوش کنی و اینکه تازه باهاش آشنا شدی و نمیشناسیش اسمشم روی بدنت حک کردی حیفه که! اینکارا رو نکن با والدینت دعوا نکن منم هم سنای شمام دست پدرو مادرمو میبوسم و دور این چیزا هم نمیرم اگر هم والدینم در آینده با ارتباطم مخالفت کنن مطمئنا به حرفشون گوش میدم چون میدونم صلاحمو بهتر از خودم میدونن و واسه یه نفر دیگه اونا رو ناراحت نمیکنم و خودمو توی چشمشون زشت نمیکنم چون دوسشون دارم و دوسم دارن
خوشحال باش که دوستت دارن نمیخوان راه بدی رو طی کنی و صدمه ببینی
