سلام دوستان من ۲ماه باردارم
بعد خیلی حساس زود رنج شدم😔
استراحت مطلقم هستم مامانم اومدع مراقبم اینجام شهرغریبم
بعدمامانم داشت بادوستش صحبت میکردن اخر حرفشون ب مامانم گف انشاللع جشن ده روز نوم دعوتت میکنم بعد گف اوه باید بیایم شهر دومات بعد مامانم گف دومادم برای خودش اینجا میگیرع ما اونجا ب شوخی میگف
یهو شوهرم گف ن خودتون همونجا بگیرید مااینجا جشن اینا نداریم نمیگیریم خیلی ناراحت شدم هیچی ناهار نخوردم گلوم بغض گرفته بود
واس اون بچش کلی جشن بزن بکوب کرده بودن
حتی خونوادش براشون مهم نیس من حامله ام تازه مادرش ناراحتم هس دوس نداشت حامله باشم همش ب شوهرم میگ این بچه بدرد نمیخورع پسرع همسرم میگ ب دردت میخوره
😔💔
الانم ازاون موقع دقیقا سمتی ک جنین هس بشدت درد میکنه
ولی هیچی نمیگم ب کسی ک درد دارم
خودش ی بچه دارع ازدواج مجدد جفتمون(همسرش خیانت کرده جداشدن پسرشم کلا نمیرع پیش مادرع باماست من قبولش کردم)
بااحترام لطفا هرچیزی نگید ب اندازع کافی حالم گرفته هس