من سه تابرادر وخودم تنها یعنی خواهر ندارم برادرام متاهلن.وخودم هم متاهلم فاصله ی خونه ی من تا پدرم ۱۰ دقیقه هست با پای پیاده میریم میاییم... خونهی پدر شوهرم که همهی جاریام ۵ تا بغیر من رابطه ی خوبی بتمن ندارن یعنی بعضی وقتا بیخیال همه چی تو جمعشون می شبنم فقط کنایه ومتلک می پرونن من هم طاقتم کمه همیشه عصبی میشم تصمیم گرفتم تو خونه خودم بشینم اعصابم راحترن ..یه دونه مادر دارم همیشه یعنی هرشب خونم هست به همراه بابام شام میخورم پذیرایی هرچه در توانم باشه دریغ نمیکنم به خدا قسم ..ولی من هروقت برم خونشون بهم میریزه یعنی از قیافش معلومه من هم فقط بعد ظهرها میرم به اندازهی دو یا سه ساعت خسته میشم همش تو خونه هستم...این فک می کنه میخوام بمونم براشام رفتارهای بدی از خودش نشون میده نمیدونم چرا دستم نمک نداره به هرکسی که من از نون وچایی خودم بهش بدم بامن دشمن میشه نمیدونم چرااا الان طوری شده که خودم فقط تو خونه نگه داشتم خیلی خود خوری میکنم چرا هرچه به کسی محبت کنم اینجوری باهامه