ما صبی قبل اینکه آفتاب دربیاد رفته بودیم بعد باز بود یه ساعت بعدش اومدم ببینمش ندیدمش فک کردم پسرم چیدتش کلی دعوا کردم باش چرا چیدی گفت نچیدم از هرکسی پرسیدم نچیده بود،بعد نشستم همونجا همینطور که داشتم فک میکردم گلا کجا رفتن دیدم یه چیزی شبیه غنچه پیدا کردم بعد فهمیدم همون گلا هستن منتها بسته شدن