من اون خانمو می شناختم
اون سالی ک این انفاق افتاد و یادمه فک کنم دو سال پیش بود
یادمه خیلی ناراحت بود ب شوهرش گفت پسر برادرشوهرش ک بزرگم بود اینکارو کرده بود
همون موقع هم بهش گفتم حواست ب پسرت باشه خیلی ها ک تو بچگی بلا سرشون می یاد بزرگتر می شن یا افسرده می شن یا منحرف ( همه نه )
حالا اون وسط ی بیشعوری هی می گفت دروغ می گی و بحث می کرد تاپیکش فک کنم قفل بود من دیدم
خوب این معضلی ک هست همیشه بوده و الکی نیست