چی بگم
خواب دیده ی بچه داره از پارتنر قبلیش
خیلی اصرار کرده ازدواج کنن مرده زیر بار نرفته بعد گفته حامله شم شاید گردن بگیره که از شانس نمی شده فهمیده تنبلی داره
حالا اون طرف ولش کرده خودش رفته ب یه مرد دستفروش ک ظاهرش انگار بد نبوده پیشنهاد داده مرده زن و بچه داره یارو از خدا خواسته ، به طرف گفته برو خونه اجاره کن با هم نصف روز زندگی کنیم از ی طرف ب یه مرد دیگه پیشنهاد داده
خودش گفت علاقه ب مردای سن بالا دارم جالبه بعدش تاپیک می زد باورش نمی شد اینکارا رو داره می کنه حتی می گفت دوست مرده ک راننده بوده اینا رو تا مسیری برده بهش گفته خسته نباشید ( منظور دار گفته) ناراحت بود و خجالت کشیده بود
کلا کاراش دست خودش نیست انگار بعدش می فهمه
بشدت افسردس همه رو مقصر می دونه مثلا چرا مادرش خواستگار رو رد می کنه ( خوب بگو تو با شرایطتت که تازه خانوادتم نمی دونن می تونی ازدواج سنتی کنی) بالاخره بیشتر از چند ساله رابطه داشتی ظاهر بدنت تغییر کرده
هر چیم می گفتیم برو دکتر برای اعصابت آب تو هاون کوبیدن بود دو تا کاربری داشت ترکید الان نمی دونم بازم هست یا نه