خانوما دارم خفه میشم
بخدا کم اوردمممم
من اسمم شادی هست قرار بود با ی آقایی نامزد کنم ؛ من ۲۰ سالمه ایشون ۲۷ سالشون بود ؛ اسمش مهدی هس
پارسال اومدن خواستگاری با همه مخالفت های مامانش و کش مکش خانواده ها ؛ اوکی رو دادن واسع نامزدی مون ؛ از شانس گند من زد مامان بزرگش فوت کرد و قرار شد ما مراسم مون بیوفته بعد از چهلم مامان بزرگش
چهلم مامان بزرگش تموم شد ؛ اون دیگ مث قبل نبود ؛ سرد برخورد میکرد
جوابمو سر بالا میداد
پدرم گفت باید بگیم بیان برا رفع تکلیف
نباید اسم بمونه رو دخترم و فلان رو اینجور موارد حساسه
اومدن با تمام ناباوری گفت شرایطش رو ندارم تابستون انشاءالله!! با اینکه من میدونستم از همه لحاظ اوکی بود و هیچ مشکلی نداشت ، گفتم شاید دلشو زدم و پشیمون شده
بابامم یکم بد خلقی کرد و اون شب تموم شد همه چی
بعد چند وقت اومد در باشگاه بهم گفت ک ی غده در آورده زیر بغلش ؛ رفته بوده نمونه برداری تا جواب آزمایشش بیا
ب همین خاطر کِش میداده
جواب آزمایشش خوب نبوده ؛ و الان تهرانه و شیمی درمانی میشع💔😭