2777
2789

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

گناه داره بچه برو حضانت بچه تو بگیر پدر به فکر بچه نیس

شناسنامه برو ثبت احوال تاییدیه شناسنامه بهت میدن

جایی که عقد کردینم بری بهت برگه برابر اصل سند ازدواجو میدن

حضانت بچه تم داشته باشی یارانه شو میتونی جداکنی

قبلش یه مترجم واسه شوهرت بگیره اینایی که گفتی حالیش کنه ممکن نفهمیدم


 با شوهرش قهره میخواد به باباش بگه زنگ بزن به شوهرم بگو بیا بچه رو ببر من نگه نمیدارم بچه تازه راه میره میفته سرش جایی میخوره مسئولیتشو قبول نمیکنم

🤍🌱

تو این مدت همسرت سراغی ازتون نگرفته؟ برای همین ناراحتی؟ میخوای بچه واسطه بشه همسرت بیاد؟ چون اگه بچه رو نمیخواستی از اول نمیاوردیش

ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! بگذار بگویند غیرمنطقی هستیم یا ضد اجتماعی هستیم، اما به این می‌ارزد که خودمان باشیم. تا زمانی که رفتار ما و تصمیم‌های ما به کسی آسیبی نمی‌زند، ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم. چقدر زندگی‌ها که با این توضیح خواستن‌ها و تلاش‌های بیهوده برای قانع کردن دیگران بر باد رفته‌اند 


انگار  اینقدر تحت فشار و ناراحتی هستی ک نتونسی درست بنویسی ، متنت نامفهومه

هشت سین 🌺 یک نفر نیست تو را قسمت من گرداند ؟ کار خیر است اگر این شهر مسلمان دارد 🌺 کی بشه که بگم شد 💜 یعنی میشه که بشه ؟ 💜 ششمین سال انتظار 💜 من منتظر تو، تو منتظر چی ؟ بیا دیگه خب 💜 در آستانه چهل سالگی، باز هم انتظار بهتر از اتمام 💜 فلانی جانم، من بدون تو میتونم زندگی کنم، بخندم، شاد باشم، انرژی ببخشم، اما اگر تو باشی، همه اینها رو راحت تر انجام میدم ، همین 💜 ما حسرت دلتنگی و تنهایی عشقیم، یعقوب پسر دید زلیخا که جوان شد 💜۲۸ تیر، چه دل خونیه ، حالم خراب تر از اونکه بدونیه 💜 اگه چشمات منو میخواست تو نگاه تو میمردم 💜چشمات 🧿 آخ چشمات 💜 صبر من رفته دگر بر باد از دل 💜 گر حال زار دلم را بخواهی، با تو چه گویم که بر آن گواهی 💜 نفهمیدی که عشق و جان منی، جان که چه گویم جهان منی، نفهمیدی در دلم چه گذشت، تو قرار دل بیقرار منی💜 تو نباشی منمو چشمای ترم 💜 عادلانه نیست من بمانم و حسرت مدام ، عادلانه نیست قسمتم از این عشق ناتمام💜 تنها تو انبار کاه، هی میگشتم دنبال نخ سوزنای اشتباه💜 فلانی جان، از امروز بتی که از تو ساختم رو میشکنم، اگر روزی لحظه ای روزگاری دلت برا من تپید و به من پیشنهادی دادی بعد میسازم همه چیزهایی که باید بسازم، عاشقانه هم میسازم اما الان که نیستی و قراری هم نداری با من بهتره که خط بکشم روت 💜 تموم لحظه های این تب تلخ، خدا از حسرت ما باخبر بود، خودش مارو برای هم نمیخواست، خودت دیدی دعامون بی اثر بود 💜 مقاومت میکنم تا زمانی که تو رو ندارم دلنوشته ای ننویسم به یادت فقط اینکه امشب یه جوری ام دلتنگ نیستم فقط یه جوری ام انگار جام زندگیم ترک داره و عمرم داره هدر میره🍀 نه ، نشد که بیخیال شد ، تا زمانی که رسیدن به تو امکان دارد، زندگی درد قشنگیست که جریان دارد 💜
متوجه نشدم

من الان یه ماهه قهرم خونه بابامم بچمم پیشمه ،ن شوهرم ن خونوادش نیومدن دنبالم 

منم ب بابام میگم زنگ بزن ب شوهرم بگو بیا بیرون بچت و تحویل بدم بهت خدایی نکرده سرش ب جایی میخوره یا یه بلایی سرش میاد ،دست از سر من برنمیداری 

شناسنامه و ستد ازدواج دخترم و بده من 

تو ب بچت رحم نمیکنی من چرا بهش رحم بکنم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
نفهمیدم

من الان یه ماهه قهرم خونه بابامم بچمم پیشمه ،ن شوهرم ن خونوادش نیومدن دنبالم 


منم ب بابام میگم زنگ بزن ب شوهرم بگو بیا بیرون بچت و تحویل بدم بهت خدایی نکرده سرش ب جایی میخوره یا یه بلایی سرش میاد ،دست از سر من برنمیداری 


شناسنامه و ستد ازدواج دخترم و بده من 


تو ب بچت رحم نمیکنی من چرا بهش رحم بکنم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم

اگه زورت از این اومده که شوهرت نمیاد دنبالت ،،،،خب چرا قهر کردی ؟؟؟؟

دوما حالا هم میخوای بچه رو بهوونه کنی شاید به شوهرت فشار اومد و بیاد دنبالت ؟؟؟؟؟


ولی بنظرم قشنگ شوهرت می‌فهمه که میخوای برگردی !و بهت فشار اومده !!


اون موقع بچه اش رو می‌بره بزرگ می‌کنه بعد باز هم سراغی از شما نمیگیره ،،،،اون موقع دلتنگی بچه آت هم هست 

چی نوشتی 

من الان یه ماهه قهرم خونه بابامم بچمم پیشمه ،ن شوهرم ن خونوادش نیومدن دنبالم 


منم ب بابام میگم زنگ بزن ب شوهرم بگو بیا بیرون بچت و تحویل بدم بهت خدایی نکرده سرش ب جایی میخوره یا یه بلایی سرش میاد ،دست از سر من برنمیداری 


شناسنامه و ستد ازدواج دخترم و بده من 


تو ب بچت رحم نمیکنی من چرا بهش رحم بکنم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
چی نوشی اصن خودت متوجه هسی چی داری میگی

من الان یه ماهه قهرم خونه بابامم بچمم پیشمه ،ن شوهرم ن خونوادش نیومدن دنبالم 


منم ب بابام میگم زنگ بزن ب شوهرم بگو بیا بیرون بچت و تحویل بدم بهت خدایی نکرده سرش ب جایی میخوره یا یه بلایی سرش میاد ،دست از سر من برنمیداری 


شناسنامه و ستد ازدواج دخترم و بده من 


تو ب بچت رحم نمیکنی من چرا بهش رحم بکنم

15سالم بــود ک عاشقت شدم ،با حرفات خامم کردی و عقل از سرن پروندی ،دیگ هیچی برام مهـــم نبود(ن آبروی پدر ن مادر)،همه ی زندگیم تو شــده بودی،خونوادم مخالفت کردن و من تو رو انتخاب کردم حتی حاضر شدم بخاطرت آبروی بابامو ببرم،همه چی ب خوبی پیش رف خونوادمم قبولت کردن روز جشن فرا رسید و من بخاطر آرایشگری ک تو انتخاب کردی بعد 6 روز از عقدمون یه سیلی خوردم،اونروز پیش همه حتی غریبه ها هم خورد شدم،از اونروز ب بعد دیگ هیچی مث قبل نشد،من بجای روزای خوش،روزای بد زندگیمو گذروندم،بخاطر حـــرفات،مـادرت منو تحقیر کرد پیش عروس داییم،از اونروز دیگ خیلی پیر شدم دیگ همون دختری نشدم ک بقیه میشناختن شدم یه دختر سرد و بی احساس،دلم شد مث سنگ الانم ک 20 سالمه وقتی بهم نگا میکنن فک میکنن من یه زن 30 سالم
من الان یه ماهه قهرم خونه بابامم بچمم پیشمه ،ن شوهرم ن خونوادش نیومدن دنبالم  منم ب بابام میگم ...

هرگز اینکار نکن هیچوقت 

مردم با هزار التماس بچشون میکیرن بعد تو دودستی تقدیم کنی 

یکساعت نشده دلتنگ میشی اونم دیگه پس نمیده بچه رو 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز