بچه هام شیر ب شیرن
یکی دوسال و ۸ماه یکی ۶ماه
امروز بزرگه رفت توبالکن بااینکه دیوارش!بلند ازش رفت بالا خدا رحم کرد بچه رو انداختم زمین و جیغ زدمو گرفتمش 😭😭
میره بالا مبلا وایمیسع . داشتمش کوچیکه روشیر میدادم بزرگه پوشکش که مدفوع کرد یهو بازش کرد میخواست بریزه تا سریع گرفتمش عوضش کردم
یه چشمم ب اینه یه چشمم ب اونه مدام دنبالشم تامیخوابه هم میرم سراغ غذاش یا کوچیکه بیدار میشه
خوابه بزرگه هم افتضاحه بااینکه اینهمه بازی میکنه بازم نمیخوابه درست
اونروز دوتاشو خوابوندم یه لحظه چشمای خودمم رفت حس کردم مادرم اومده داره میزنه بهم میگه پاشو حواست ب بچه ها باشه یهو از خواب پریدم دیدم کوچیکه داره گریه میکنه و من از فرط خستگی اصلا صداشو نمیشنیدم😔
شوهرمم عصر ک میاد لباساشو درمیاره بیچاره باهامونه تا صبح که دوباره بره
خودمم که همش توخونه اصلا پسر بزرگم وقتی میریم بیرون فقط میدوئه و فرار میکنه بعد مثلا ۵عصر بریم ت۱۲شب نگهمون میداره بیرون نمیزاره بیایم داخل براهمین زیادنمیریم بیرون خیلی سخته بردنش بیرون
خیلی خستم خیلی 😔😔😔😔بازم مادرم هرماه میاد پیشم تا برم بیرون خریدامو انجام بدم دکتری چیزی برم