تصادف کرده بودم دلتنگ بودم بعد از ۹ ماه که کارم تموم شد اومدم خونه ی پدرم
خواهرم گربه داره تو حیاط گذاشته
میخوام برم دستشویی میپره روم
بابا من درحد مرگ از حیوونا میترسم
اخرشب بود خواستم برم دستشویی پرید روم جلو درهمسایه جیغ زدم
بابام اومد تو حیاط ابروم رفت
داداشم گفت گم میشدی تو دستشویی داخل میرفتی خیلی دلم شکست
میخوام بلیط بگیرم برگردم خونه ی خودم
تو دستشویی نشستم گریه کردم
خیلی دلم گرفت
خب دست خودم نیست که از حییونا میترسم