نامزدیم بهم خورده😐

عزیزم پشت خانوادت باش

و هیچچچ ارتباطی دیگه نگیر

درسته مهریه بالا خوب نیس

اما دیگه ۱۰ تا خیلی کمه

پول یه خونه هم نمیشه

و بعد تقریبا خوندم که گفتی کلا روی یلدایی و این سری مسائل اذیتتون کردن

گاش همون موقع محکم تر رفتار میکردی

تا بدونن دختر گرفتن یعنی چی؟

باز خودت میدونی زیادی خواه بودی یا نه.چشم و هم چشمی داشی یا نه.

ولی اگه واقعا شرایط رو متوسط میخواسی به نظرم خودتو درگیر این رابطه نکن.

پشت خانوادت باش

تا حمایت خانوادتو همیشه داشته باشی.

دیگه ۱۱۴ تا طبیعیه.

باز حالا اونا میگن ۱۰ تا نهایت ۷۰ تا

اما در کل سعی کنید پرخاش اینا نکنید که بعد خاطره بد بمونه

و ایتم بدون یه پسر خودش باید تعهد بده که از پس مهریه بر میاد

اون باید اونقد تورو بشناسه که برای اومدن و موندن اوموی

اون باید خاطر خانوادشو بابت تو جمع میکرد

امیدوارم که قضیتون به خیر و خوشی تموم بشه

در کل توی بعصی مراسم ها بحث مهریه هسش

برای همین پدرم همیشه قبل نامزدی مهریه رو توافق میکرد که اصلا توی نامزدی بحثی پیش نیاد

نه نفهمید.هیچ ابی هم ازش گرم نمیشد خدابیامرز .ولی ول کن نبود.اون نامزدتم منتظرن تا شما پشیمون شید.ولی هرگز اینکار را نکن.درسته هیشکه مهریه نمیگیره ولی یه احترام هست به خانم.کسی اینجوریه تا اخرش همینجور عذابت میده.اگه دوست داشته باشه کوتاه میا .اگرم نیومد بره به سلامت.اون اگه تو را میخواست تو را جلو فامیل و خانوادش و خانوادت بزرگ میکرد .و میگفت ارزششو داره من میخوامش.ولش کن عزیزم.اصلا متتظرش نباش .ایشالا به امید خدا با عشقت ازدواج میکنی .کسی که بهت احترام بزاره .تو را بزرگت کنه.همسرت باید پشتت باشه .کسی که الان اینجور پشتتو خالی میکنه.وارد زندگی  میشی اینقدر به حمایت هاش احتیاج داری مخصوصا جلو خانواده همسرت .اگه پشتت نباشه و تو کوتاه بیای.اون خانواده همسر هم قوز بالا قوز میشن واست.ولی اگه پشتت باشه.زندگیت خوب میشه.

رو قرآن پیش بره که باید ۴ تا زن بگیره شاید واسه همین قبول نمیکنه داره برا بعدیا ذخیره میکنه :/ ارزش خیلی بالاتر از این بحثا و چونه زدناست خشگل ولش کن 

ما ازدواج نکردیم

مجلس خواستگاری شکراب شد ، عموهای دختره هم زیاد

پارازیت انداختن ، کلا آدمای خیلی قدیمی بودن ، خونه و

زندگیشونو بیبنید یاد ۱۵ سال پیش می افتی

وسط خواستگاری هی میرفتن بیرون یه چیزی به هم میگفتن

و میومدن تو  ، وسط این داستانها و گفتگوها 

بابای دختره باحالت بی احترامی گفتش زود سفره رو پهن کنید اینا شامشونو زوتر بخورن برن ، ما هم باحالت ناراحتی و

نصفه نیمه شام خوردیم و بعدش بلند شدیم بریم وداداشم ازشون سوال کردش که چیکار  میکنید ، گفتن ما خودمون

خبر میدیم، وبعد داداشم گفتش این یکی دوروز دیگع میره

تهران سرکارش اونا هم گفتن اشکال نداره بره

خوب نیست بخت زده میشه کسی که..

میگفتی بزنه تو کمرت که برای خودتون طبق رسوم امروز میخوایین .برای ما طبق قانون ۱۴۰۰ سال قبل.