حدود ۴ سال پیش منو دخترداییم خونه مامانبزرگم بودیم(رلامون هم باهم رفیق بودن)
بهشون گفتیم داریم میریم تولد مختلط🤣بعد چند ساعت اهنگ با باند میزاشتیم بلندددد بعد میرفتیم پشت در ویس میدادیم
یجاشم با دایی کوچیکم قرار گذاشتیم که از بالای پله ها اسممونو صدا بزنه غیرتی شن مثلا🤣
منم اف شده بودم دخترداییم به رلم گفته بود به فاطمه(من)یه پسره درخواست دوستی داده
وایییی با قد ۱۴۰ و موهای خروسیش برام غیرتی شده بودد🤣🤣🤣🤣
یادمه فرداش برای اولین بار رفتیم سر دیت از کنارش رد شدم و ب خودم گفتم اعتماد ب نفستو حفظ کن این نیست این نیست
که یدفه صدام کرد😭🤣
و همونجا از کل دنیا ناامید شدم🤣