از صبح اومدیم کلی کار کردم الانم کمک دادم ظرف شستیم بعد شوهرم موقع ظرف شستن اومد گفت بچه ها رفتن تو حیاط منم زدمشون چون لباسشون کم بود منم ناراحت شدم برای چی جلو پسر عمه هاش بچه من رو زده الان اومدم تو حیاط پیش بچه هام نشستم این خولی نزدیکشون نشه همع تو خونه جمع هستن دیوث نیومده ببینه من اصلا کجام جگرم داره میسوزه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
الان خودتو نگیر برو داخل بچه هارم ببر. همه متوجه میشن خوب نیست. بعدا تو آرامش بگو این مهمونیا برای من سخته به این دلایل و این که تو عوض همکاری و کمک بچه رم میزنی من نمیام دیگه