دیشب جایی مهمونی دعوت بودیم همه خانوادش بودن اونجایی که دعوت بودیم با خونه ما یه ربع با خونه مادرش و خواهر برادراش نیم ساعت راه فاصله هست شاید باور نکنید وسط کوچه داد و بیداد و التماس میکرد سرش تا کمر کرده بود تو ماشین خواهرش اینا همگی شب باید بیاید خونه ما بخوابید بعد منم دیدم اینطوری میکنه یه تعارف ریز زدم اومدیم خونه واسه من قیافه میاد چرا بهشون تعارف نکردی؟ توقع داره منم مثل خودش بیوفتم به التماس اون همه آدم شب بیان خونه ما بخوابن از شهرستان نیومدن که 😑 بارها هم شده مهمون سر زده میاره خونه اصلا یه رفتارای عجیب غریب...
کلا وابستگی شدیدی داره به خانوادش همش میخواد بهشون سرویس بده همش نگرانشون خودشو پر پرمیکنه توقع داره منم به همون شدت باشم
مدامم دلتنگشون با اینکه هر روز مادرش میبینه ۶تا بچه هستن اونوقت من تو شهر غریبم اینطوری هوچی گری و دلتنگی نمیکنم با اینکه خیلی دارم اذیت میشم
چیکار کنم؟؟؟؟