کاربری قبلیم تعلیق شد بعضیاتون از اونجا داستانمو میدونید
5 سال باهم رابطه بودیم ولی هرکاری کردیم بابام راضی به ازدواجمون نشد چون بابام از کارای جوونیش خبرداره دوست رفیق بازیو همه کارایی که پسرا تو یه سنی میکنن
خانوادم تا تونستن به خودشو خانوادش بی احترامی کردن
دیگه خسته شدیم از این همه استرس و درگیری ذهنی یه دلم میگه ازش جدا بشم بره دنبال زندگی و ایندش سن ازدواجش نگذره از یه طرفم میدونم اگه ازش جدا بشم نمیتونم فراموشش کنم💔